کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تِیّاْر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دُرُس تیار
لهجه و گویش تهرانی
آماده،درست و تیار
-
تیار کردن
واژهنامه آزاد
آماده کردن
-
درست و تیار
فرهنگ گنجواژه
آماده.
-
واژههای همآوا
-
طیار
لغتنامه دهخدا
طیار. [ طَ ] (ع اِ) نظم و ترتیب . || زینت . || زیور (به جواهر آراسته ). (دزی ج 2 ص 79).
-
طیار
لغتنامه دهخدا
طیار. [ طَی ْ یا ] (اِخ ) لقب جعفربن ابیطالب بن عبدالمطلب عم ّ حضرت پیغمبر صلواة اﷲ و سلامه علیه ، و علت این لقب آن است که چون در غزوه ٔ موته هر دو دست مبارک وی را کُفار قطع کردند و وی درفش لشکر اسلام را همچنان با دو بازوی خویش برافراشته داشت پیغمبر ...
-
طیار
لغتنامه دهخدا
طیار.[ طَی ْ یا ] (ع ص ) فرس ٌ طیارٌ؛ اسب تیزخاطر. اسب چست و چالاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) پرنده . (مهذب الاسماء). و النوع الطیارات منها [ من الذریح ] یسمی «ازغلال ». (ابن البیطار) : چو مرکبیست بزیر تو آن مبارک خنگ که نگذرد به گه تاختن ا...
-
تیار
واژگان مترادف و متضاد
۱. آماده، تدارک، تهیه، فراهم، مهیا، حاضر ۲. درست، کامل، صحیح
-
تیار
فرهنگ فارسی معین
(تَ یّ) [ ع . ] (اِ. ص .) 1 - موج دریا. 2 - لاف زدن . 3 - متکبر و مغرور.
-
تیار
فرهنگ فارسی معین
(تِ یّ) (اِ. ص .) 1 - مهیا ، ساخته . 2 - مالش دادن ، لوله ساختن تریاک .
-
طیار
فرهنگ فارسی معین
(طَ یّ) [ ع . ] 1 - (ص .) پرواز کننده ، پرنده . 2 - (اِ.) چُست و چالاک ، تیزرو. 3 - ترازو، زبانة ترازو. 4 - (اِ.) نوعی کشتی .
-
تیار
لغتنامه دهخدا
تیار. (اِ) تاج سلطان فارس و ماد و تیار پاپ نیز به تقلید از آن ساخته شده است . و دراویش نیز امروز کلاهی به همین شکل دارند.(یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : پارسی ها... کلاهی نمدین که خوب مالیده بودند و آن را تیار می گفتندبر سر... (ایران باستان ج 1 ص 732). ک...
-
تیار
لغتنامه دهخدا
تیار. (اِخ ) دهی از دهستان چلاو است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 505 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
تیار
لغتنامه دهخدا
تیار. [ ت َی ْ یا ] (ع ص ، اِ) موج دریا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). موج آب . (مهذب الاسماء): کالبحر یقذف بالتیار تیاراً. (اقرب الموارد) : این بگفت و در کشتی آز نشست وبه دریای تیار قرین شد. (نقض الفضائح ص 174). چنگیزخان بنفس خویش...
-
تیار
لغتنامه دهخدا
تیار. [ ت َی ْ یا / ت َ ] (ص ) درست . تمام . راست . کامل . مهیا. معد. صحیح . طیار. درست تیار. تمام و تیار. رجوع به طیار شود. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). مهیا و آماده و حاضر. و آنچه در محاورت گویند که فلان چیز تیار است ؛ یعنی درست و مهیاست . به معنی ...
-
تیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] tayyār موج؛ موج دریا.