کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تِیّاْر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تِیّاْر
لهجه و گویش گنابادی
teyyar در گویش گنابادی یعنی آماده کردن ، فراهم کردن ، انجام دادن کاری و پایان آن
-
واژههای مشابه
-
تیار
واژگان مترادف و متضاد
۱. آماده، تدارک، تهیه، فراهم، مهیا، حاضر ۲. درست، کامل، صحیح
-
تیار
فرهنگ فارسی معین
(تَ یّ) [ ع . ] (اِ. ص .) 1 - موج دریا. 2 - لاف زدن . 3 - متکبر و مغرور.
-
تیار
فرهنگ فارسی معین
(تِ یّ) (اِ. ص .) 1 - مهیا ، ساخته . 2 - مالش دادن ، لوله ساختن تریاک .
-
تیار
لغتنامه دهخدا
تیار. (اِ) تاج سلطان فارس و ماد و تیار پاپ نیز به تقلید از آن ساخته شده است . و دراویش نیز امروز کلاهی به همین شکل دارند.(یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : پارسی ها... کلاهی نمدین که خوب مالیده بودند و آن را تیار می گفتندبر سر... (ایران باستان ج 1 ص 732). ک...
-
تیار
لغتنامه دهخدا
تیار. (اِخ ) دهی از دهستان چلاو است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 505 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
تیار
لغتنامه دهخدا
تیار. [ ت َی ْ یا ] (ع ص ، اِ) موج دریا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). موج آب . (مهذب الاسماء): کالبحر یقذف بالتیار تیاراً. (اقرب الموارد) : این بگفت و در کشتی آز نشست وبه دریای تیار قرین شد. (نقض الفضائح ص 174). چنگیزخان بنفس خویش...
-
تیار
لغتنامه دهخدا
تیار. [ ت َی ْ یا / ت َ ] (ص ) درست . تمام . راست . کامل . مهیا. معد. صحیح . طیار. درست تیار. تمام و تیار. رجوع به طیار شود. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). مهیا و آماده و حاضر. و آنچه در محاورت گویند که فلان چیز تیار است ؛ یعنی درست و مهیاست . به معنی ...
-
تیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] tayyār موج؛ موج دریا.
-
تیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مغولی] ‹طیار› tayyār, ti(a)yār ۱. آماده؛ مهیا؛ ساخته.۲. مالش.۳. مالش دادن و لوله ساختن تریاک.〈 تیار کردن: (مصدر لازم) آماده ساختن؛ مهیا کردن.
-
تیار
لهجه و گویش تهرانی
آماده، مهیا، درست صحیح، به سامان
-
تیار
واژهنامه آزاد
حاضر، آماده.
-
تیار کردن
واژگان مترادف و متضاد
آماده کردن، حاضر کردن، فراهم کردن، مهیا کردن
-
تیار کردن
لغتنامه دهخدا
تیار کردن . [ ت َی ْ یا / ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درست و آماده و مهیا کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مهیا کردن و حاضر کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به تیار شود.