کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تِم تِمو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تِم تِمو
لهجه و گویش بختیاری
tem-temu کسى که بسیار قهر کند.
-
واژههای مشابه
-
تم
واژگان مترادف و متضاد
۱. زمینه، مایه، مطلب، مضمون، درونمایه، موضوع، مبحث ۲. ملودی اصلی
-
تم
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - موضوع اساسی ، مایه . 2 - زمینه .
-
تم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (اِ.) 1 - تیرگی چشم ، بیماری ای که باعث نابینایی و کمی دید می شود. 2 - تاریکی ، سیاهی .
-
تم
لغتنامه دهخدا
تم . [ ت َم م ] (ع اِ) اسم جمع تُمَّة یعنی پاره هایی از موی و مانند آن بکسی دهند تا بدان گلیم خود را درست و تمام سازد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
تم
لغتنامه دهخدا
تم . [ ت َم م / ت ِم م / ت ُم م ] (ع مص ) کامل و تمام گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تمام کردن چیزی را و استمرار کردن بر وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تمام کردن . (زوزنی ). || به سی روز کامل شدن ماه . بپایان رساندن...
-
تم
لغتنامه دهخدا
تم . [ ت َم م ] (ع اِ) پرنده ای است به اندازه ٔ بط با رنگی سپید وگردنی دراز و منقاری سرخ . (از صبح الاعشی ج 2 ص 64).
-
تم
لغتنامه دهخدا
تم . [ ت ِ ] (اِ) میوه ٔ درخت سماق . (ناظم الاطباء).
-
تم
لغتنامه دهخدا
تم . [ ت ِم م ] (ع اِ) تبر. || بیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) تمام خلقت . (ناظم الاطباء). || لیلة التم و لیلة تمه ؛ شبی که ماه تمام باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
تم
لغتنامه دهخدا
تم . [ ت ِم م / ت َم م / ت ُم م ](ع ص ) و بکسر فصیح تر است . تمام . یقال : ابی قائلها الا تماً و تمام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || تمام خلقت . یقال : ولدته امه لتم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تم
لغتنامه دهخدا
تم . [ ت ُ ] (اِ) نوک آهنین تیر. (ناظم الاطباء).
-
تم
لغتنامه دهخدا
تم . [ت َ ] (اِ) آفتی است که در چشم پیدا می شود مانند پرده و آن را به عربی غشاوه گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی ) (از ناظم الاطباء). ویا کدورت جلیدیه که آب مروارید نیز گویند. (ناظم الاطباء). مجازاً بمعنی تاریکی و سیاهی آید....
-
تم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tum] (پزشکی) [قدیمی] tam = آبمروارید: ◻︎ نرگس نشان سروری اندر جبین تو / بیند اگرچه در بصرش آفت تم است (ابنیمین: ۲۴).
-
تم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: thème] tem ۱. (ادبی) موضوع؛ مبحث.۲. ماده؛ مایه.۳. (ادبی) موضوع انشا.۴. (موسیقی) زمینۀ یک آهنگ موسیقی؛ آهنگی که موضوع یک قطعه موسیقی است؛ موضوع یا ملودی مقدم یک آهنگ.