کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تِرِک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tark ۱. وا گذاشتن؛ ول کردن؛ رها کردن.۲. دست برداشتن از کاری.
-
ترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ترگ› [قدیمی] tark ۱. کلاه آهنی که در جنگ بر سر گذارند؛ کلاهخود؛ مغفر.۲. درز کلاه یا تکههای پارچه که به کلاه دوخته شود.۳. نوعی کلاه درویشی که دوازده ترک دارد و هر ترک نشانۀ ترک یک فعل ناشایسته و طلب یک عمل نیک است؛ تاج. Δ گویند شاهاسما...
-
ترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تراک› tarak ۱. شکاف؛ رخنه.۲. (اسم صوت) ‹تراک، طراق، تراغ› صدایی که از شکستن یا ترکیدن چیزی برآید.۳. [قدیمی] خندقی که گرداگرد حصار و قلعه حفر کنند.
-
ترک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مصغرِ تر] [قدیمی] tarak ۱. مرطوب.۲. تروتازه.۳. (اسم، صفت) دوشیزه و دختر زیبا.۴. (اسم) نوعی حلوا که از قند و نشاسته و تخم ریحان درست کنند.
-
ترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] tork ۱. شعبۀ بزرگی از نژاد سفیدپوست بومی آسیای مرکزی که به زبان ترکی تکلم میکنند.۲. (اسم، صفت) هریک از افراد این نژاد.۳. (اسم، صفت) هریک از افراد با نژادهای دیگر که به زبان ترکی تکلم میکنند: ترک تبریز.۴. (اسم، صفت) از مردم کشور ترکیه....
-
تَرَکَ
فرهنگ واژگان قرآن
ترک کرد
-
ترک
دیکشنری فارسی به عربی
اترک , انشقاق , ترک , ترکي , خروج , شاب , شق , کسر , هوس
-
ترک
واژهنامه آزاد
افتاب
-
تُرُک تُرُک راه رفتن
لهجه و گویش بختیاری
torok torok râ raftan آهسته رفتن، خرامیدن.
-
زهره تَرَک، زهله ترک شدن.
لهجه و گویش تهرانی
شدیداً ترسیدن
-
علی ترک
لغتنامه دهخدا
علی ترک . [ ع َ ی ِ ت ُ ] (اِخ ) (شیخ ...) در تاریخ حبیب السیر آمده است که شیخ محمود زنگی عجمی کرمانی نخستین بار به همراهی شیخ علی ترک به خدمت امیرتیمور گورکانی رسید. و امیرتیمور چون پرسیدشما کیستید؟ شیخ محمود این بیت را برای او خواند:دو پیریم هر دو ...
-
کن ترک
لغتنامه دهخدا
کن ترک . [ ک ُت َ رَ ] (اِ مرکب ) نوعی بیماری در کرم ابریشم که بن تن او ترکد و میرد. قسمی بیماری کرم ابریشم که شکاف و ترکی در اسفل تن وی پدید آید. بیماری کرم پیله راگویند که در مخرج سفلای وی ترکد. مرضی در کرم قز که از خوردن برگ تر (رطوبت دیده ) زاید ...
-
کوکبی ترک
لغتنامه دهخدا
کوکبی ترک . [ ک َ ک َ ی ِ ت ُ ] (اِخ ) قبادبیک . از اتراک است و در حیدرآباد بوده است . بیت زیر از اوست :چو در کنج قفس میرم بسوزیدم مگر روزی به امداد صبا خاکسترم راه سباگیرد.(از تذکره ٔ نصرآبادی ج 2 ص 313).
-
کون ترک
لغتنامه دهخدا
کون ترک . [ ت َ رَ ] (اِ مرکب ) قسمی آفت و بیماری کرم پیله و آن شکافی است که در بن کرم پدید آید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
crackle glaze
لعابترک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] سطح لعابی شدیداً ترکخورده برروی سفالینهها یا کارهای شیشهای هنری که بهدلیل بالا بودن ضریب انبساط لعاب درقیاس با ضریب انبساط بدنه ایجاد میشود