کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تِجَارَةً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تِجَارَةً
فرهنگ واژگان قرآن
تجارتي
-
واژههای مشابه
-
تجاره
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ) (اِ. ص .) کره اسبی که هنوز بر آن زین نگذاشته باشند.
-
تجاره
لغتنامه دهخدا
تجاره . [ ت َ رَ / رِ ] (ص ، اِ) در کتاب زند بمعنی رونده مرقوم است مثل نوند. (فرهنگ جهانگیری ). بلغت زند و پازند رونده را گویند. (برهان ) (آنندراج ). تند و تیز رونده . (فرهنگ نظام ) : صاحب سید آفتاب کفات خواجه بوالقاسم احمدبن حسن آنکه تدبیر او سواری ...
-
تجارة
لغتنامه دهخدا
تجارة. [ ت ِ رَ ] (ع مص ) بازرگانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بازرگانی نمودن . تَجر تجراً و تِجارَةً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به کسر مبادله ٔ مال به مال است . مانند وجهی که بر اثر خریداری جنسی مقابل ارزش جنس...
-
تجارة
دیکشنری عربی به فارسی
تجارت , بازرگاني , معاشرت , تجارت کردن , سوداگري , داد وستد , کسب , پيشه وري , کاسبي , مسير , شغل , حرفه , پيشه , امد ورفت , سفر , ازار , مزاحمت , مبادله کالا , تجارت کردن با , داد وستد کردن
-
تجاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تجار› [قدیمی] tajāre کرهاسب: ◻︎ آنکه تدبیر او سواری کرد / بر جهان تجارۀ توسن (فرخی: ۳۰۷). Δ بعضی این کلمه را تحریف تخاره دانستهاند، منسوب به تخارستان: اسب تخاری.
-
واژههای همآوا
-
تجارت
واژگان مترادف و متضاد
بازرگانی، دادوستد، سودا، سوداگری، معامله
-
تجارت
فرهنگ واژههای سره
سوداگری، بازرگان
-
تجارت
فرهنگ فارسی معین
(تِ رَ) [ ع . ] (مص ل .) بازرگانی کردن ، دادوستد، سوداگری .
-
تجارت
لغتنامه دهخدا
تجارت . [ ت ِ رَ ] (ع مص ) تجارة. سوداگری و بازرگانی . (ناظم الاطباء). بازرگانی کردن . (آنندراج ). بازرگانی و خرید و فروش . (فرهنگ نظام ). بده بستان معامله . بازارگانی . داد و ستد. ستد و داد. سودا. سوداگری . بیع و شری : تاجران و تجار کتاب اشعیا 23: 2...
-
تجارة
لغتنامه دهخدا
تجارة. [ ت ِ رَ ] (ع مص ) بازرگانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بازرگانی نمودن . تَجر تجراً و تِجارَةً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به کسر مبادله ٔ مال به مال است . مانند وجهی که بر اثر خریداری جنسی مقابل ارزش جنس...
-
تجارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تجارة] tejārat ۱. دادوستد کردن.۲. خریدوفروش کلی هر نوع کالا؛ سوداگری؛ بازرگانی.