کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تُم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تم تم
لغتنامه دهخدا
تم تم . [ ت َ ت َ ] (اِخ ) دهی از بخش روانسر است که در شهرستان سنندج واقع است و 315 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
تم تم
لغتنامه دهخدا
تم تم . [ ت ُ ت ُ ] (ع اِ) سماق که به فارسی تتم گویند. (منتهی الارب ). سماق . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و به کسر هر دوی فوقانی [ ت ِ ت ِ ] به عربی سماق را گویند که در آش و طعام کنند. (برهان ). رجوع به سماق و تحفه ٔ حکیم مؤمن و گیاه شناسی ثاب...
-
تم زدن
لغتنامه دهخدا
تم زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) خاموش شدن و ساکت گشتن . (ناظم الاطباء).
-
پرزپیس تم
لغتنامه دهخدا
پرزپیس تم . [ پْرُ / پ ُ رُ زُ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی لارو بعضی حشرات ازنوع اِفِمِر که ژلی در 1871 م . آنرا یافته است .
-
تِم تِمو
لهجه و گویش بختیاری
tem-temu کسى که بسیار قهر کند.
-
تِم کِردن
لهجه و گویش بختیاری
tem kerdan قهر کردن.
-
تُمّ کِز
لهجه و گویش بختیاری
tomme-kez طعم سوختگى شیر هنگامى که ته ظرف آن بسوزد kez .
-
واژههای همآوا
-
تم
واژگان مترادف و متضاد
۱. زمینه، مایه، مطلب، مضمون، درونمایه، موضوع، مبحث ۲. ملودی اصلی
-
طم
لغتنامه دهخدا
طم . [ طَم م ] (ع مص ) بسیار گردیدن آب . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). طُموم . || پر کردن خنور. (منتهی الارب ). پر کردن ظرف . (منتخب اللغات ). || غالب آمدن . غلبه کردن . (دهار). بسیار شدن چیز بحد فوق شدن و غالب گردیدن . (منتهی الارب ). قوی و افزون ...
-
طم
لغتنامه دهخدا
طم . [ طِم م ] (ع اِ) آب . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || آنچه بر آب گرد آید یا آب آورد. (منتهی الارب ). گیاهی که بر آب باشد و آب اورا بیرون اندازد. (منتخب اللغات ). || دریا. (دهار) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). || (ص ) کثیر. (من...
-
تم
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - موضوع اساسی ، مایه . 2 - زمینه .
-
تم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (اِ.) 1 - تیرگی چشم ، بیماری ای که باعث نابینایی و کمی دید می شود. 2 - تاریکی ، سیاهی .
-
طم
فرهنگ فارسی معین
و رم (طِ مُّ رِ مُ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - آب و خاک . 2 - خشک و تر. 3 - کم و زیاد، قلیل و کثیر. 4 - مال بسیار.
-
تم
لغتنامه دهخدا
تم . [ ت َم م ] (ع اِ) اسم جمع تُمَّة یعنی پاره هایی از موی و مانند آن بکسی دهند تا بدان گلیم خود را درست و تمام سازد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
تم
لغتنامه دهخدا
تم . [ ت َم م / ت ِم م / ت ُم م ] (ع مص ) کامل و تمام گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تمام کردن چیزی را و استمرار کردن بر وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تمام کردن . (زوزنی ). || به سی روز کامل شدن ماه . بپایان رساندن...