کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تُر تُر خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوچک تر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuča(e)ktar ۱. خردتر.۲. اندکتر.
-
green wood, fresh wood, damp wood
چوب تر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] چوب درخت زنده یا درختی که تازه قطع شده و هنوز رطوبت خود را از دست نداده است
-
wet snow
برف تر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] برف انباشته که حاوی مقدار فراوانی آب مایع باشد
-
wet-bulb thermometer
دماسنج تَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نوعی دماسنج که در آن مخزن آب با یک فتیلۀ تَر پوشیده شده است و برای سنجش رطوبت، دمای تَر را اندازه میگیرد
-
wet-bulb temperature
دمای تَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] دمایی که بستههوا در شرایط بیدررو و فشارثابت براثر سرمایش ناشی از تبخیر تا نقطۀ اشباع کسب میکند
-
wet wing
بالِ تر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] بالی که در آن مخزن سوخت جزئی از سازۀ بال است
-
wet corrosion
خوردگی تَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] نوعی خوردگی که در نتیجۀ تماس ماده با آب پدید میآید
-
بیش تر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص تف .) افزون تر، زیادتر.
-
تر زدن
فرهنگ فارسی معین
(تِ. زَ دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - اسهالی بودن مزاج . 2 - مجازاً کاری را بد و ناشیانه انجام دادن .
-
آهن تر
لغتنامه دهخدا
آهن تر. [ هََ ن ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آهن جوهردار. آهن سبز.
-
تازه تر
لغتنامه دهخدا
تازه تر. [ زَ / زِ ت َ ] (ص تفضیلی ) خرم تر. نوتر : خیز بت رویا، تا مجلس زی سبزه بریم که جهان تازه شد و ما ز جهان تازه تریم . منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 179).رجوع به تازه شود.
-
تر آمدن
لغتنامه دهخدا
تر آمدن . [ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب )خجل شدن . (آنندراج ). خجالت کشیدن ، چه در وقت انفعال عرق می آید. (آنندراج در ذیل کلمه ٔ تر) : شوخی که گشته خون دلم ازنیمرنگیش گل در چمن تر آمده از شوخ و شنگیش . تأثیر (از آنندراج ). || آزرده شدن . (آنندراج ) : چو پ...
-
تر دادن
لغتنامه دهخدا
تر دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) به قصیل بستن مواشی را. سبز دادن چارپا را.
-
تر داشتن
لغتنامه دهخدا
تر داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) تازه و آبدار کردن . - تر داشتن زبان ؛ رطب اللسان : تا زبان دارم زیبد که زبان به ثنا گفتن او دارم تر. فرخی .روز و شب پیش همه خلق زبان به ثنا گفتن او دارد تر. فرخی .فرخی ، زیبد و واجب بود و هست سزاکه همه سال بدین شکر ...
-
تر شدن
لغتنامه دهخدا
تر شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نمدار شدن . (ناظم الاطباء). مرطوب شدن . خیس گشتن : گذاره شد از خسروی جوشنش بخون تر شد آن شهریاری تنش . دقیقی .اگر آب بودی مگر تر شدی همی بر تنش جامه بی بر شدی . فردوسی .چه جویی آب ز دلوی که آب نیست در اوچگونه تر شود...