کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تُرد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
tenderization
تُرد کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نرم کردن گوشت با روشهای شیمیایی یا فیزیکی
-
واژههای مشابه
-
ترد
واژگان مترادف و متضاد
۱. شکننده، ۲. ظریف، لطیف ۳. نازک ≠ ضخیم، زمخت
-
ترد
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (ص .) (عا.) 1 - تر و تازه . 2 - هر چیزی که زود شکسته گردد.
-
ترد
لغتنامه دهخدا
ترد. [ ت ُ ] (ص ) شکننده و نازک و رقیق و بی دوام . (ناظم الاطباء). زودشکن . شکننده . سست . مقابل چغر.
-
ترد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tord ۱. هر چیزی که زود شکسته شود؛ زودشکن.۲. نازک.۳. [قدیمی] تروتازه.
-
تُرَدَّ
فرهنگ واژگان قرآن
که برگردانده شود
-
ترد
دیکشنری فارسی به عربی
رقيقة مقلية , شجاع , متفتت , هش
-
crispbread
نانترد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی نان خشک و نازک شبیه به تردک با بافتی اسفنجی و قابلجویدن که معمولاً از آرد گندم یا چاودار تهیه میشود
-
tender 3
نرمترد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ویژگی مادۀ غذاییای که بهراحتی بریده و جویده میشود
-
crispy
سختترد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ویژگی مادۀ غذاییای که براثر جویدن بهآسانی شکسته و خرد میشود
-
brittle fracture
شکست تُرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، مهندسی بسپار] نوعی شکست فلز بدون تغییر شکل مومسان (plastic deformation) قابلملاحظه که در آن سرعت انتشار ترک، به دلیل تمرکز تنش زیاد در رأس ترک، بیشتر است
-
تان ترد
لغتنامه دهخدا
تان ترد. [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از حشرات هی مِن-وپ-تِ-ر که آن را در تداول عوام فرانسه «اره مگس » نامند.
-
ترد شدن
لغتنامه دهخدا
ترد شدن . [ ت ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لطیف و نرم شدن ، چنانکه گوشت را در برف یا پیاز و انجیر رنده شده خوابانند تا نرم و ترد شود و از حالت چغری بیرون آید. رجوع به ترد شود.
-
ترد ونازک
دیکشنری فارسی به عربی
عرض