کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تُبْدَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تُبْدَ
فرهنگ واژگان قرآن
ظاهر شود-آشکار شود
-
واژههای مشابه
-
تبد
لغتنامه دهخدا
تبد. [ ت ِ ب ِ ] (اِ) مویی باشد بغایت نرم که از بن موی بز بشانه برآرند و از آن شال بافند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تِبِت . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). کرک . (ناظم الاطباء). رجوع به تبت شود.
-
واژههای همآوا
-
تبد
لغتنامه دهخدا
تبد. [ ت ِ ب ِ ] (اِ) مویی باشد بغایت نرم که از بن موی بز بشانه برآرند و از آن شال بافند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تِبِت . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). کرک . (ناظم الاطباء). رجوع به تبت شود.
-
جستوجو در متن
-
گلغر
لغتنامه دهخدا
گلغر. [ گ ُغ َ ] (اِ) پشم نرمی باشد که از بن موی بز به شانه برآرند و از آن شال بافند. (الفاظ الادویه ) (برهان ) (آنندراج ). آن موی را کرک و کلک و تبت و تبد، نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (جهانگیری ) : نه از شالبافان این روزگارم که گلغر ندانند ...
-
کرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kork ۱. پشم یا پر بسیارنرم.۲. پرزهای نرم و لطیفی که از بن موهای بز میروید و آنها را با شانه میگیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچههای کرکی به کار میبرند؛ گلغر؛ تفتیک؛ پت؛ تبت؛ تبد.۳. (زیستشناسی) از اجزای روپوست گیاهان که عمل آن جذب مواد...
-
تبت
لغتنامه دهخدا
تبت . [ ت ِ ب ِ ] (اِ) پشم نرمی باشد که از بن موی بز بشانه برآورند و از آن شال نفیس بافند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پشم نرمی که نام دیگر تکلمی اش «کرک » است . (فرهنگ نظام ). و آنرا کرک و کلغر نیز گویند. (انجمن آرا) (آن...
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَس َ ] (اِخ ) محمدبن حسن زوزنی عارض سلطان مسعودبن محمودبن سبکتکین . او مسعود را بتوقیف صلات امیر محمدبن محمود داشت و نیز بسعایت او ابوعلی حسن بن محمّد میکالی را سلطان مسعود بکشت و آنگاه که بتضریب و سعایت وی سلطان در کشتن آلتونتاش خوارزمشا...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت طریف التغلبیة. شاعرة من شواعر العرب فی الدولة العباسیة کان اخوها الولیدبن طریف الشیبانی رأس الخوارج و اشدهم بأساً و صولة و اشجعهم فاشتدت شوکته و طالت ایامه فوجه الیه الرشید یزیدبن مزیدالشیبانی فجعل یخاتله و یماکره . و ک...
-
استخدام
لغتنامه دهخدا
استخدام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خدمت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). اختدام . (منتهی الارب ). خدمت خواستن . خادم خواستن . بچاکری و خادمی گرفتن . برای خدمت خواستن . چاکر داشتن خواستن از کسی یعنی از وی خواستن که چاکر او باشد. || استخدام ، هو ان یذ...
-
ذوالیمینین
لغتنامه دهخدا
ذوالیمینین . [ ذُل ْ ی َ ن َ ] (اِخ ) لقبی است که مأمون بطاهر داد، از آن روی که در جنگ با علی بن عیسی شمشیر به هر دو دست بگرفت و بزد بر سر و خودش و سر بدونیم کرد. و محمدبن جریر طبری رحمة اﷲ علیه ایدون گوید... مأمون نامه کرد بتازی و بخط خویش توقیع ز...