کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تُبَّعٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طبع
لغتنامه دهخدا
طبع. [ طِ ] (ع اِ) جای پست فروخوردن آب . || پری . چنانکه کیل و مشک و جوی و نهر. || زنگ . ریمناکی . ج ، اطباع . || ریمناکی سخت از زنگ . || زشتی . عیب . (منتهی الارب ).
-
تبع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taba' ۱. پیروی.۲. (اسم) [مجاز] نتیجه.۳. (اسم) [جمعِ تابِع] [قدیمی] = تابع
-
طبع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] tab' ۱. خوی؛ سرشت؛ نهاد.۲. استعداد؛ توانایی.۳. (اسم مصدر) چاپ کردن؛ چاپ.۴. (طب قدیم) مزاج.۵. [قدیمی] هریک از عناصر چهارگانه (آب، باد، خاک، و هوا).〈 طبع روان: طبع و ذوقی که آسان و بیتکلف شعر بگوید.
-
طَبَعَ
فرهنگ واژگان قرآن
مُهر زد ( بر دل مهر زدن کنايه از اين است که راه ورود هدايت و نور به آن دل را ببندند همانطور که وقتي چيزي را مُهر وموم مي کنند چيزي نمي تواند به آن وارد شود.)
-
طُبِعَ
فرهنگ واژگان قرآن
مُهر زده شد ( بر دل مهر زدن کنايه از اين است که راه ورود هدايت و نور به آن دل را ببندند همانطور که وقتي چيزي را مُهر وموم مي کنند چيزي نمي تواند به آن وارد شود.)
-
تَبِعَ
فرهنگ واژگان قرآن
پيروي کرد
-
جستوجو در متن
-
تبابیع
لغتنامه دهخدا
تبابیع. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تُبَّع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تبابعه و تبع شود.
-
تبعی
لغتنامه دهخدا
تبعی . [ ت ُب ْ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به تبع. (انساب سمعانی ). رجوع به تُبَّع شود.
-
عرفان
لغتنامه دهخدا
عرفان . [ ع ُ ] (اِخ ) معلی بن عرفان . تبع تابعی است . (منتهی الارب ).
-
یاسرة
لغتنامه دهخدا
یاسرة. [ س ِ رَ ] (اِخ ) پادشاهی از پادشاهان تبع. (منتهی الارب ).
-
face orientation, facing
سوی چهره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] وضعیت قرار گرفتن سر و بهتبعِ آن صورت نسبت به راستای بدن
-
اتباع
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ تابع و تبع ؛ تابعین ، پیروان .
-
تبیع
لغتنامه دهخدا
تبیع. [ ت َ ] (ع مص ) مصدر تبَع. (اقرب الموارد).
-
شهیل
لغتنامه دهخدا
شهیل . [ ش ُ هََ ] (اِخ ) ابن ناتی . از تبع تابعین . (منتهی الارب ).
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو.[ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن تبع. رجوع به ذوالاعواد شود.