کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَپساز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
pulser
تَپساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ابزاری الکترونیکی که تَپها/ پالسهای الکتریکی پُرانرژی و کوتاهعمر تولید میکند
-
واژههای مشابه
-
تپ
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیقراری، اضطراب، ناآرامی، بیآرامی ۲. تالاپ
-
pulse 1
تَپ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تغییر ناگهانی و کوتاهمدت کمیتی که معمولاً مقدار ثابتی دارد
-
تپ
لغتنامه دهخدا
تپ . [ ت َ ] (فعل امر) فعل امر از مصدر تپیدن . (فرهنگ نظام ) : فراغت بین که در بنیاد کار است متپ کین کارساز استادکار است . عطار (از فرهنگ جهانگیری ).|| (اِمص ) اسم مصدر تپیدن . (فرهنگ نظام ). تپاک . تپیدن . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا...
-
تپ
لغتنامه دهخدا
تپ . [ ت ِ / ت ُ / ت َ ] (اِ صوت ) صدای افتادن چیزی .
-
تپ
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ تپیدن) tap = تپیدن١
-
تپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] tap = تب
-
تَپْ
لهجه و گویش گنابادی
tap در گویش گنابادی یعنی کتک ، ضربه زدن به چیزی یا کسی
-
تپ
لهجه و گویش بختیاری
tap رَج (در قالىبافى).
-
تپ تپ
لغتنامه دهخدا
تپ تپ . [ ت ُ ت ُ / ت ِ ت ِ ](اِ صوت ) حکایت صوت تپش دل بر اثر ترس یا جز آن آواز حرکت قلب . با زدن کردن صرف شود: دلم تپ تپ میزد. میترسیدم و دلم تپ تپ میکرد. || آواز افتادن انجیر رسیده از درخت و جز آن یکی پس از دیگری .
-
تپ تپ
لغتنامه دهخدا
تپ تپ . [ت َ ت َ ] (اِ صوت ) آواز چیزی که بر چیز نرم خورد مانند دست زدن بخروار پنبه و امثال آن . (لغت محلی شوشتر). || مالیدن کوران بچیزی یا به جستن راه و بتاریکی جستجو کردن مطلقاً. (لغت محلی شوشتر). || آواز پای جمعی را گویند که با هم راه روندیا دوند ...
-
تپ تپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹تاپتاپ› [عامیانه] teptep ۱. صدای تپش سریع قلب.۲. صدایی که از کوبیدن دست به چیزی میانتهی برخیزد.
-
تپ تپ
دیکشنری فارسی به عربی
مضخة
-
تپ تپ گروسک
واژهنامه آزاد
(بختیاری) تَپ تَپ گروسک؛ گونه ای بازی در ایل بختیاری است که بیشتر در میان بازی های بچه های روستایی ایذه و مسجدسلیمان در شمال خوزستان دیده می شود. تپ به معنای تپیدن و تَپ تَپ گروسک همان بازی قایم باشک یا پنهان شدن و پیداکردن است که شماری از بچه ها پنه...