کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَمیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تمیس
لغتنامه دهخدا
تمیس . [ ت َ م َی ْ ی ُ ] (ع مص ) خرامیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). تبختر. (اقرب الموارد).
-
تمیس
لغتنامه دهخدا
تمیس . [ ت ِ ] (اِخ ) الهه ٔ عدالت در اساطیر یونان که اورا با ترازو نگارند و نمایش دهند. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و ایران باستان ج 2 ص 1730 شود.
-
تمیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از لاتینی] ‹تمس› (زیستشناسی) tamis گیاهی بالارونده با برگهای متناوب به شکل قلب، گلهای خوشهای و به رنگ سبز، و میوههای کوچک و کروی و ترشمزه.
-
تمیس
لهجه و گویش تهرانی
تمیز
-
جستوجو در متن
-
بمبلی بوز
لغتنامه دهخدا
بمبلی بوز. [ ب َ ب ِ بو ] (اِ) نامی است که در کردستان به تمیس دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تمیس شود.
-
Dioscoreaceae
تمیسیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از تمیسسانانِ درختچهای یا علفی بالارونده که دارای زمینساقه یا غده هستند و برگهای آنها غالباً قلبیشکل یا پیکانی است
-
رزک
لغتنامه دهخدا
رزک .[ رَ زَ ] (اِ) تمیس . (فرهنگ فارسی معین ). نامی است که مردم لاهیجان به غلط به تمیس دهند، چه آنرا با رازک اشتباه کرده اند. در لاهیجان این نام را به «بمبلی بوز» می دهند. رازک . ککیمور. حشیشةالدینار. آس بری . رز خرد. در جنگلهای خزر فراوان است و آنر...
-
متمیس
لغتنامه دهخدا
متمیس . [ م ُ ت َ م َی ْ ی ِ ] (ع ص ) خرامنده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خرامنده در رفتار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمیس شود.
-
تمیسکوره
لغتنامه دهخدا
تمیسکوره . [ ت ِ رِ ] (اِخ ) ناحیه ای قدیمی در ولایت طرابوزان بود و یونانیان آن را مرکز قوم آمازون می دانسته اند. (از قاموس الاعلام ترکی ). ظاهراً تلفظ ترکی تمیس سیر. رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
حطائطبطائط
لغتنامه دهخدا
حطائطبطائط.[ ح ُ ءِ ب ُ ءِ ] (ع اِ مرکب ، از اتباع ) و در ذیل اقرب الموارد حَطائط بفتح حاء فربه و سطبر. (از منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). || مورچه ٔ کوچک و قرمزرنگ است و کودکان عرب در لغزهای خود گویند:«ما حطائط بطائط تمیس تحت الحائط».حطائط ذر است...
-
ظافر
لغتنامه دهخدا
ظافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن صالح بن ثابت الانصاری العدوی . وی مردی تهیدست و نیکوکار بود و نظمی نیکو داشت و شیخ ابوحیان از وی اخذ روایت کرده است . از اوست :تمیس فتخجل الاغصان منهاو تزری فی التلفت بالغزال و تحسب بالازار لقد تغطت و قد ابدت به کل الج...
-
تال
لغتنامه دهخدا
تال . (اِ) داردوست . (درختان جنگلی ایران تألیف حبیب اﷲ ثابتی ص 172). || در شمال ایران : تَمیس . (درختان جنگلی ایران ایضاً). || در لاهیجان و لفمجان و دیلمان ، گیاهی است دارای ساقه های پیچنده ، برگهای آن شبیه به نیلوفر ولی کمی کشیده تراست . گلهای سفید...
-
ازملک
لغتنامه دهخدا
ازملک . [ اَ م َ ل َ ] (اِ) پیچکی است خاردار که درهمه ٔ جنگلهای شمال ایران و اراضی کم ارتفاع ساحلی و در آستارا تا 800 گزی دیده میشود. میوه ٔ آن خوراکی وچوب وی برای سوخت بکار میرود. در لاطینی اسمیلاکس اکسلسا نام دارد و در لاهیجان و شهسوار و رودسر ازمل...
-
تتیس
لغتنامه دهخدا
تتیس . [ ت ِ ] (اِخ ) در افسانه های باستانی یونان ، ربةالنوع دریا و دختر «نره » و «دوریس » است . «زئوس » و «پوزیدون » هر دو خواهان ازدواج با وی شدند. ولی «تمیس » پیشگویی کرد، پسری که از تتیس بدنیا آید از پدرش بزرگتر و قوی تر خواهد بود. آنگاه خدایان م...
-
گز
لغتنامه دهخدا
گز. [ گ َ ] (اِ) درختی باشد که بیشتر در کنارهای آب و رودخانه روید و آن را به عربی طرفا خوانند و بارش که ثمرةالطرفا باشد امراض چشم و زهر رتیلا را نافع است . (برهان ) (جهانگیری ). و به هندی چهاو گویند. (آنندراج ) (غیاث ). گز درختی است از تیره تاماریکاس...