کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَف و تَفس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تَف و تَفس
فرهنگ گنجواژه
گرما.
-
واژههای مشابه
-
تف
واژگان مترادف و متضاد
آبدهان، بزاق، تابش، خدو، خلط، خیو، کفک
-
تف
واژگان مترادف و متضاد
۱. تابش، حرارت، داغی، گرما، گرمی، هرم ۲. پرتو، روشنی، نور
-
تف
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) 1 - حرارت ، گرمی . 2 - روشنی ، پرتو، نور.
-
تف
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) آب دهان .
-
تف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tof آبدهان که از دهان بیرون بیندازند؛ خدو؛ خیو.
-
تف
دیکشنری فارسی به عربی
بصاق
-
تُف
لهجه و گویش بختیاری
tof تُف.
-
تف مال، تف مال کردن
لهجه و گویش تهرانی
تف زدن،کثیف کردن.
-
pyroelectricity
تفالکتریسیته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] الکتریسیتۀ ناشی از اثر تفالکتریکی در بعضی از بلورها
-
pyropolymer
تَفبسپار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] بسپاری که از تَفکافت یک بسپار پیشماده (precursor) حاصل میشود
-
pyrometer
تَفسنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] سنجافزاری برای اندازهگیری دما بهخصوص زمانی که دما فراتر از محدودۀ دماسنجهای جیوهای باشد
-
pyrometry, pyrometrics
تَفسنجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] اندازهگیری دماهای زیاد با توجه به تابش گسیلشده بهکمک تَفسنج
-
اخ تف
فرهنگ فارسی معین
(اَ. تُ) (اِمر.) (عا.) آب دهان ، خیو، بزاق .