کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَرک و جدائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تَرک و جدائی
فرهنگ گنجواژه
دوری.
-
واژههای مشابه
-
ترک
واژگان مترادف و متضاد
آذری، ترکتبار، ترکنژاد، آذربایجانی
-
ترک
واژگان مترادف و متضاد
۱. ثلمه، چاک، درز، رخنه، سوراخ، شکاف، فاق، منفذ ۲. تروتازه، مرطوب ۳. نوعیحلوا
-
ترک
واژگان مترادف و متضاد
۱. رها، صرفنظر، واگذاری، واگذار، ول ۲. دست کشیدن، هشتن ۳. کلاهخود، مغفر ۴. سوار پشت سر
-
crack
ترک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] هر شکستگی بازی که دو بخش آن از هم جدا نشده باشد
-
ترک
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ) (اِ.) شکاف ، رخنه .
-
ترک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص م .) واگذاشتن ، رها کردن .
-
ترک
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) زیباروی ، معشوق .
-
ترک
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) ترگ ، کلاهخود، مغفر.
-
ترک
لغتنامه دهخدا
ترک . [ ت َ رَ ] (ع مص )در نکاح آوردن زن تریکه را. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ).
-
ترک
دیکشنری عربی به فارسی
ترک , رهاسازي , واگذاري , دل کندن
-
ترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tark ۱. وا گذاشتن؛ ول کردن؛ رها کردن.۲. دست برداشتن از کاری.
-
ترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] tork ۱. شعبۀ بزرگی از نژاد سفیدپوست بومی آسیای مرکزی که به زبان ترکی تکلم میکنند.۲. (اسم، صفت) هریک از افراد این نژاد.۳. (اسم، صفت) هریک از افراد با نژادهای دیگر که به زبان ترکی تکلم میکنند: ترک تبریز.۴. (اسم، صفت) از مردم کشور ترکیه....
-
تَرَکَ
فرهنگ واژگان قرآن
ترک کرد