کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَرْکَنُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تَرْکَنُ
فرهنگ واژگان قرآن
اندکي متمايل شوي (رکون اعتمادي است که توأم با ميل باشد ،به معناي ميل کردن به سوي چيزي و تسکين دادن خاطر به وسيله آن است ، و کلمه رکن - به ضم اول آن - به معناي ناحيه قويتر و اصلی تر هر چيز است )
-
واژههای مشابه
-
ترکن
لغتنامه دهخدا
ترکن . [ ت َ رَک ْ ک ُ ] (ع مص ) استوار گردیدن و صاحب وقار شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ترکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] tarkan, terken = ترکان
-
تَرَکْنَ
فرهنگ واژگان قرآن
ترک کردند (آن زنان)-به جا گذاشتند(آن زنان)
-
واژههای همآوا
-
ترکن
لغتنامه دهخدا
ترکن . [ ت َ رَک ْ ک ُ ] (ع مص ) استوار گردیدن و صاحب وقار شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ترکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] tarkan, terken = ترکان
-
تَرَکْنَ
فرهنگ واژگان قرآن
ترک کردند (آن زنان)-به جا گذاشتند(آن زنان)
-
جستوجو در متن
-
مترکن
لغتنامه دهخدا
مترکن . [ م ُ ت َ رَک ْ ک ِ ] (ع ص ) استوار. (آنندراج ). ثابت و استوار و محکم و برقرار. (ناظم الاطباء). || صاحب وقار. (آنندراج ). باوقار و ساکن . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکن شود.
-
پولادبهادر
لغتنامه دهخدا
پولادبهادر. [ ب َ دُ ] (اِخ ) فولاد بهادر. نام یکی از سرداران سپاه تیمور گورکان . و او آنگاه که ترکن ارلات یاغی شده بکزروان گریخت بموجب فرمان تیمور پولادبهادر او را تعاقب کرد و در کنار آب فاریاب بوی رسید و پس از جنگی ترکن منهزم گشت و پولاد بهادر شخصا...
-
ذوسمر
لغتنامه دهخدا
ذوسمر. [ س َ م ُ ] (اِخ ) موضعی است از نواحی عقیق . ابووجزه گوید : ترکن زهاء ذی سمر شمالاًو ذانهیا و نهیاعن یمین .و ابن الاثیر در المرصع گوید، جایگاهی است بحجاز. و در نزهة القلوب (چ بریل مقاله 3) حمداﷲ مستوفی گوید: و طریق الذی سلک رسول اﷲ صلی اﷲ علیه...
-
غرانیق
لغتنامه دهخدا
غرانیق . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غُرنوق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهار). جوانان زیباشکل . (از غیاث اللغات ). ج ِ غُرنَیق و غرنیق و غِرنَوق و غرونق و غرناق و غرانق . (از اقرب الموارد). غرانق . غرانقة. (اقرب الموارد). رجوع به کلمات مذکور شود. || غَرا...
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) مروزی . ابن جبود. صاحب مجمع الفصحاء گوید: او در زمان مأمون خلیفه ٔ عباسی میزیسته و به سال 200 هَ. ق . درگذشته است و گویند مأمون را در سفر خراسان بفارسی مدح گفته و هزار دینار صلت یافته است و صاحب لباب الالبا...