کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَارَةً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
whiskering, zinc whiskering
تارهتارهشدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] رشد آهسته و بسیار نازک فلز به حالت تاریشکل بر روی سطوح فلزی خاص که تحت تنش داخلی ناشی از آبکاری در دمای پایین یا در نتیجۀ تأثیر محلولهای برّاقکننده ایجاد شدهاند؛ این رشد موجب کاهش تنش داخلی و نیز ایجاد اتصال کوتاه الکتریکی در هنگام عبور ...
-
تارةً اخری
لغتنامه دهخدا
تارةً اخری . [ رَ تَن ْ اُ را ] (ع ق مرکب ) یک بار دیگر. بار دیگر: منها خلقناکم و فیهانعیدکم و منها نخرجکم تارةً اُخری . (قرآن 55/20).
-
سه تاره
لغتنامه دهخدا
سه تاره . [ س ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) رجوع به سه تا شود.
-
تارةً بعد اخری
لغتنامه دهخدا
تارةً بعد اخری . [ رَ تَم ْ ب َ دَ اُ را ] (ع ق مرکب ) کراراً. مکرر. چندین بار. چندین نوبت . پیاپی .
-
واژههای همآوا
-
تارت
لغتنامه دهخدا
تارت . [ رَ ] (ع اِ) رجوع به تارة شود.
-
تارة
لغتنامه دهخدا
تارة. [ رَ ] (ع اِ) یک بار و یک مرتبه . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). هنگام . یک بار. اصل آن تأرة و همزه ٔ آن برای کثرت استعمال متروک شده . تارت . ج ،تئر، تارات . (از منتهی الارب ). رجوع به تارات شود.
-
طارط
لغتنامه دهخدا
طارط. [ رِ ] (ع ص ) تُنُک موی . سبک موی .خفیف الشعر. (تاج العروس ) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
تارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تارة، جمع: تارات] ‹تاره› [قدیمی] tārat هنگام؛ دفعه؛ مرة؛ یکبار.
-
تارَت
لهجه و گویش بختیاری
târat طهارت.
-
تارت
لهجه و گویش تهرانی
از اصوات
-
طارَت
لهجه و گویش تهرانی
طهارت،استنجا
-
جستوجو در متن
-
تئر
لغتنامه دهخدا
تئر. [ ت ِ ءَ ] (ع اِ) ج ِ تارَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تارة شود.
-
تیر
لغتنامه دهخدا
تیر. [ ت ِ ی َ ](ع اِ) ج ِ تارة. (منتهی الارب ). رجوع به تارة شود.
-
تارات
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) جِ تارة ؛ دفعات ، بارها.