کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تویل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تویل
/tavil/
معنی
۱. ویژگی کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد: ◻︎ پشت کوژ و سر تویل و روی بر کردار نیل / ساق چون سوهان و دندان بر مثال اسنزه (رودکی: ۵۱۰)
۲. (اسم) پیشانی.
۳. (اسم) تارک؛ فرق سر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تویل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص .) 1 - کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد. 2 - پیشانی ، فرق سر.
-
تویل
لغتنامه دهخدا
تویل . [ ت َ وَی ْ ی ُ ] (ع مص ) به ویل دعا کردن برای چیزی که فرودآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تویل
لغتنامه دهخدا
تویل . [ ت ُ ] (اِ) علامتی را گفته اند که صیادان در صحرا برپای کنند تا نخجیر از آن بترسد و سوی دام آید. (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
تویل
لغتنامه دهخدا
تویل . [ت َ / ت ُ ] (اِ) پیش پیشانی بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 314). پیش پیشانی گاه از بالا سوی میان سر بود و چکاد نیز همین باشد و به تازی چون آنجا موی نروید اصلع خوانندش ... (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 122). پیشانی بود. (فرهنگ جهانگیری ). پیشانی و...
-
تویل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tavil ۱. ویژگی کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد: ◻︎ پشت کوژ و سر تویل و روی بر کردار نیل / ساق چون سوهان و دندان بر مثال اسنزه (رودکی: ۵۱۰)۲. (اسم) پیشانی.۳. (اسم) تارک؛ فرق سر.
-
واژههای همآوا
-
طویل
واژگان مترادف و متضاد
۱. بلند، مرتفع ۲. دراز، ممتد ۳. طولانی، مدید ۴. کشیده، درازمدت ≠ قصیر ۵. مفصل ۶. گسترده
-
طویل
فرهنگ واژههای سره
دراز
-
طویل
لغتنامه دهخدا
طویل . [ طَ ] (اِخ ) دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز در 22 هزارگزی جنوب اهواز و 6 هزارگزی باختر راه آهن بندر شاهپور به اهواز. دشت و گرمسیر با 60 تن سکنه . آب از چاه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه آن در تابستان اتومبیل...
-
طویل
لغتنامه دهخدا
طویل . [ طَ ] (ع ص ) دراز. ج ، طِوال ، طیال . (منتهی الارب ). بلند. نقیض قصیر. خلاف قصیر : پیراهن قصیر بود زشت بر طویل پیراهن طویل بود زشت بر قصیر. منوچهری . || دیریاز (شب ). || (اصطلاح طب ) قسمی از نبض و آن قوی و در طول ساعد باشد. || (اِ) خانه ٔ پنج...
-
طویل
لغتنامه دهخدا
طویل .[ طَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مزرج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان در 35 هزارگزی شمال خاوری قوچان و 32 هزارگزی خاور شوسه ٔ عمومی قوچان به باجگیران . کوهستانی و معتدل با 162 تن سکنه . آب آن از رود اترک . محصول آنجا غلات و تریاک . شغل اهالی زراعت و مالدار...
-
طویل
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (ص .) 1 - دراز، بلند. 2 - یکی از بحور شعر عرب که وزن آن چهار بار «فعولن مفاعیلن » است .
-
طویل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] tavil ۱. دراز.۲. (ادبی) در عروض، بحری بر وزن فعولن مفاعیلن فعولن مفاعیلن.
-
جستوجو در متن
-
اصلع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مؤنث: صَلعاء] [قدیمی] 'asla' مردی که موهای جلو سرش ریخته باشد و پیش سر او موی نداشته باشد؛ تویل؛ داغسر.