کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توی
/tuy/
معنی
تو؛ درون؛ اندرون؛ لا؛ تا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
into, onto
-
جستوجوی دقیق
-
توی
لغتنامه دهخدا
توی . (اِ) در رشت و مازندران آن را انجیلی نیز گویند و در ناحیه ٔ حاجی لر و آستارا به نام دَمِر آغاجی معروف است . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). درختی است .رجوع به تو و جنگل شناسی ساعی ص 182 و انجیلی شود.
-
توی
لغتنامه دهخدا
توی . (اِ) به معنی اندرون باشد مطلقاً اعم از اندرون خانه و اندرون دهان و بینی و امثال آن . (برهان ). به معنی اندرون باشد و توی دهن و توی خانه ؛ اندرون دهن و اندرون خانه . (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ). اندرون . (انجمن آرا). اندرون...
-
توی
لغتنامه دهخدا
توی . [ ت َ وَن ْ / ت َ وا ] (ع مص ) هلاک شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
توی
لغتنامه دهخدا
توی . [ ت َ وا ] (ع اِ) هلاکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تباهی : خوش کند آن دل که اصلح بالهم رد من بعد التوی انزالهم .مولوی .
-
توی
لغتنامه دهخدا
توی . [ ت َ وی ی ](ع ص ) مقیم به جائی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
توی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tuy تو؛ درون؛ اندرون؛ لا؛ تا.
-
توی
دیکشنری فارسی به عربی
ضمن , علي متن , في
-
واژههای مشابه
-
سی توی
لغتنامه دهخدا
سی توی . (اِ مرکب ) چیزی است از اندرون آلات گوسفند و غیره که با شکنبه میباشد. (برهان ). معده ٔ حیوانات نشخوارکننده . (ناظم الاطباء).
-
از توی
دیکشنری فارسی به عربی
خلال
-
در توی
دیکشنری فارسی به عربی
ضمن
-
لباس توی خانه بانوان
دیکشنری فارسی به عربی
جلباب
-
توی چیزی فروبردن
دیکشنری فارسی به عربی
ابتلع
-
توی فکر فرورفتن
دیکشنری فارسی به عربی
ذرية
-
توی دیوار گذاشتن
دیکشنری فارسی به عربی
کوة