کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توگوشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توگوشی
واژگان مترادف و متضاد
تپانچه، سیلی
-
توگوشی
دیکشنری فارسی به عربی
صندوق
-
توگوشی
لهجه و گویش تهرانی
ضربه به گوش ،سیلی
-
واژههای مشابه
-
در گوشی، توگوشی
لهجه و گویش تهرانی
سیلی
-
جستوجو در متن
-
سیلی
واژگان مترادف و متضاد
تپانچه، توگوشی، چک، کشیده ≠ لگد
-
تپانچه
واژگان مترادف و متضاد
۱. توگوشی، چک، سیلی، کشیده ≠ لگد ۲. پارابلوم، پیستوله، کاج
-
سیلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sili ضربهای که با کف دست و انگشتان بهصورت کسی زده شود؛ تپانچه؛ توگوشی؛ کشیده.
-
سیلی زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. توگوشی زدن، کشیده زدن، چک زدن، سیلی نواختن ۲. صدمهزدن، لطمه دیدن
-
کشیده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ke(a)šide ۱. [عامیانه، مجاز] سیلی؛ توگوشی.۲. (صفت) [مجاز] دراز؛ بلند.۳. (صفت) [قدیمی] وزنکردهشده.
-
boxes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جعبه ها، جعبه، صندوق، بوکس، قوطی، محفظه، لژ، حعبه، اطاقک، توگوشی، ضرب، جای ویژه، بوکس بازی کردن، در جعبه محصور کردن، مشت زدن، مشت بازی کردن، در قاب یا چهارچوب گذاشتن
-
طپانچه
لغتنامه دهخدا
طپانچه . [ طَ چ َ / چ ِ ] (اِ) طبانچه . اصلش تپانچه است . سیلی . چک . طپنچه . لطمة. زخم با کف دست . توگوشی . بناغوشی . بناگوشی (در تداول گناباد). طماچه : خان بزاری و بخواری بازگشت از طپانچه لعل کرده روی و ران . فرخی .گشت بناخن چو پیرهنش مرا روی شد ز ...
-
صندوق
دیکشنری عربی به فارسی
( ) جعبه , قوطي , صندوق , اطاقک , جاي ويژه , لژ , توگوشي , سيلي , بوکس , مشت زدن , بوکس بازي کردن , سيلي زدن , درجعبه محصور کردن , احاطه کردن , درقاب يا چهار چوب گذاشتن , جعبه کوچک , جعبه جواهر , صندوق ياتابوت , خزانه وجوه , صندوقي که چيني يا شيشه د...
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...