کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توکیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توکیل
/to[w]kil/
معنی
۱. وکیل گرفتن.
۲. کسی را از طرف خود وکیل ساختن و کاری را به عهدۀ او گذاشتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
توکیل
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ ع . ] (مص م .) کسی را وکیل خود کردن .
-
توکیل
لغتنامه دهخدا
توکیل . [ ت َ ] (ع مص ) وکیل کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). وکیل گردانیدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گماشتن دیگری را بجای خود که از جانب او در آنچه مالک آن است تصرف کند. (از تعریفات جرجا...
-
توکیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوکیل] (حقوق) to[w]kil ۱. وکیل گرفتن.۲. کسی را از طرف خود وکیل ساختن و کاری را به عهدۀ او گذاشتن.
-
جستوجو در متن
-
توکیلات
لغتنامه دهخدا
توکیلات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ توکیل . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
وکالة
لغتنامه دهخدا
وکالة. [ وَ / وِ ل َ] (ع اِمص ) وکیلی . (منتهی الارب ). اسم است توکیل را به معنی تفویض و اعتماد. (اقرب الموارد) (کشاف اصطلاحات الفنون ). ج ، وکالات . (اقرب الموارد). || گاه وکالة بر حفظ اطلاق میشود از باب اطلاق اسم سبب برمسبب . (کشاف اصطلاحات الفنون ...
-
مکیفات
لغتنامه دهخدا
مکیفات . [ م ُ ک َی ْ ی َ ] (ع اِ) ج ِ مکیفة، مؤنث مُکَیّف : اعنی نفس سخن به توکیل الهی بر تجسس از آنچ بیند و شنود از مکیفات کآن چون است و از مقولات که معنی آن چیست . (جامع الحکمتین ص 12). و رجوع به مکیف (معنی اول ) شود.
-
وَکِيل
فرهنگ واژگان قرآن
وكيل - كار ساز (کلمه وکيل از وکالت است که به معناي تسلط بر امري است که مربوط به غير شخص وکيل است ، ولي وکيل قائم به آن امر و مباشر در آن است ، توکيل کردن ديگري هم بهمين معنا است که او را در کاري تسلط دهد تا او بجاي خودش آن کار را انجام دهد ، و توکل ...
-
علی بغدادی
لغتنامه دهخدا
علی بغدادی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن داودبغدادی . وی کاتب زبیدة بنت جعفر بود و در نویسندگی از سبک سهل بن هارون پیروی می کرد. او در سال 216 هَ .ق . در قید حیات بود و به قولی در سال 230 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1 - الجرهمیة و توکیل النعم . 2 - ال...
-
سال سبت
لغتنامه دهخدا
سال سبت . [ ل ِ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سفر لاویان 25:3: همان سال آزادی میباشد سفر تثنیه 31:10: که سال هفتم است و میبایست از فلاحت زمین دست کشید و محصول خودروی آن را برای فقرا و غربا و مرغان و حیوانات صحرا گذاشت . سفر لاویان 25:11 - 7: مقصود از...
-
واگذاشتن
لغتنامه دهخدا
واگذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) ترک کردن . بازگذاشتن . (ناظم الاطباء). اعطال . (منتهی الارب ). رها کردن . یله کردن : ثابت ساز نزد خاص و عام که امیرالمؤمنین فروگذاشت نمی کند مصلحت خلافت را و وانمی گذارد رعایت آن را. (تاریخ بیهقی ص 314).از منی بودی ...
-
ملاطفت
لغتنامه دهخدا
ملاطفت . [ م ُ طَ / طِ ف َ ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، مروت و مردمی ونیکویی و مهربانی و نرمی و ملایمت و شفقت و نوازش . ملاطفه . (ناظم الاطباء). نرمی . رفق . مرافقت . بِرّ. مهربانی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملاطفة : شیر... در اعزاز و ملاطفت...
-
برگماشتن
لغتنامه دهخدا
برگماشتن . [ ب َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نصب نمودن بر کاری . (آنندراج ). برقرار کردن . منصوب کردن . (ناظم الاطباء). نصب کردن . (از فرهنگ فارسی معین ). مسلط کردن . تعیین کردن . تسلیط. (المصادرزوزنی ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ) : ترا پاک یزدان برو برگ...
-
رفق
لغتنامه دهخدا
رفق . [ رِ ] (ع اِ) چیزی که بدان یاری خواهند. || نیکوکرداری و نیکویی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || انقیاد نفس مر اموری را که حادث شود از طریق تبرع . (از نفائس الفنون ). || سود و نفع. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (اِمص...
-
مضاربة
لغتنامه دهخدا
مضاربة. [ م ُ رَ ب َ ] (ع مص ) با کسی شمشیر زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). به شمشیر زدن یکدیگر را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). همدیگر را با شمشیر زدن .(ناظم الاطباء). || غلبه کردن در نبرد: ضاربه فضربه ؛ نبرد کرد او را در ضرب پ...