کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توپ پارچه و غیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
توپِ توپ
لهجه و گویش تهرانی
خیلی عالی/سرحال
-
buckyball, buckministerfullerene
توپ باکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نانوفنّاوری] ساختار نانویی توپیشکلی که دارای 60 اتم کربن شامل اتمهای کربن سهپایه است
-
steal
توپربایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در بسکتبال، تصاحب توپی که در مالکیت حریف است
-
gun salute, 21-gun salute, 21 guns, twenty-one guns
توپ سلام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] گلوله یا گلولههای توپ، عموماً از نوع مشقی، که در مراسم رسمی برای ادای احترام شلیک میشود
-
field gun
توپ صحرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوعی توپ که قادر است در هر زمین صعبالعبوری بهآسانی حرکت کند
-
loose ball, free ball
توپ لورفته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در بسکتبال، توپی که در مالکیت هیچیک از دو تیم نباشد
-
توپ زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) در بازی قمار، روی دست حریف رفتن بدون این که دست شخص بهتر از دست حریف باشد، بلوف .
-
توپ زدن
لغتنامه دهخدا
توپ زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) توپ انداختن . (ناظم الاطباء). آتش کردن توپ . تیر انداختن با توپ . توپ درکردن . || به اصطلاح قماربازی ، بر روی دست حریف برخاستن در صورتی که دست خودش پست تر از دست حریف باشد. (ناظم الاطباء). در اصطلاح قمار، بالا بردن مبلغ...
-
توپ مروارید
لغتنامه دهخدا
توپ مروارید. [ پ ِ م ُرْ ] (اِخ ) توپ بزرگ در ارگ طهران که سابقاً زنان به شب چهارشنبه سوری برای بخت گشائی از زیر آن می گذشتند. (از یادداشت های بخط مرحوم دهخدا).
-
توپ رس
لغتنامه دهخدا
توپ رس .[ رَ ] (اِ مرکب ) دورترین نقطه ای که گلوله ٔ توپ بدان رسد. جایی که بتوان با توپ آنرا گلوله باران کرد.
-
توپ ریزی
لغتنامه دهخدا
توپ ریزی . (حامص مرکب ) عمل ریختن قنداق توپ . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در قالب ریختن فلز گداخته ، ساختن توپ را.- کارخانه ٔ توپ ریزی ؛ کارخانه ٔ توپ سازی . کارخانه ای که توپ تولید کند.
-
خزانه ٔ توپ
لغتنامه دهخدا
خزانه ٔ توپ . [ خ ِ / خ َ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جایی از توپ که در آن گلوله ٔ توپ را برای انداختن قرار می دهند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
توپ فوتبال
دیکشنری فارسی به عربی
جلد الخنزير , کرة القدم
-
ته توپ
دیکشنری فارسی به عربی
عقب
-
توپ رازدن
دیکشنری فارسی به عربی
ضربة