کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توپ زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توپ زدن
معنی
(زَ دَ) (مص ل .) در بازی قمار، روی دست حریف رفتن بدون این که دست شخص بهتر از دست حریف باشد، بلوف .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
توپ زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) در بازی قمار، روی دست حریف رفتن بدون این که دست شخص بهتر از دست حریف باشد، بلوف .
-
توپ زدن
لغتنامه دهخدا
توپ زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) توپ انداختن . (ناظم الاطباء). آتش کردن توپ . تیر انداختن با توپ . توپ درکردن . || به اصطلاح قماربازی ، بر روی دست حریف برخاستن در صورتی که دست خودش پست تر از دست حریف باشد. (ناظم الاطباء). در اصطلاح قمار، بالا بردن مبلغ...
-
توپ زدن
دیکشنری فارسی به عربی
خدعة , عرض
-
توپ زدن
لهجه و گویش تهرانی
فوتبال بازی کردن
-
واژههای مشابه
-
توپ توپ
لغتنامه دهخدا
توپ توپ . (ق مرکب ) بمعنی فوج فوج یعنی بسیار. (غیاث اللغات ). || بسته بسته ،چون : توپ توپ پارچه . توپ توپ سنجاق . توپ توپ سوزن ؛ بمعنی فراوان پارچه و سنجاق و سوزن . رجوع به توپ شود.
-
توپِ توپ
لهجه و گویش تهرانی
خیلی عالی/سرحال
-
توپ و توپ بندی
لغتنامه دهخدا
توپ و توپ بندی . [ پ ُ ب َ ](حامص مرکب ) بمباران . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
توپ و توپبندی
فرهنگ گنجواژه
بمباران.
-
buckyball, buckministerfullerene
توپ باکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نانوفنّاوری] ساختار نانویی توپیشکلی که دارای 60 اتم کربن شامل اتمهای کربن سهپایه است
-
steal
توپربایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در بسکتبال، تصاحب توپی که در مالکیت حریف است
-
drop ball, dropped ball
توپرهایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] روشی برای ادامه دادن بازی پس از ایجاد وقفه که در آن داور توپ را میان دو نفر از بازیکنان دو تیم رها میکند و تنها پس از برخورد توپ با زمین میتوان به آن ضربه زد یا آن را تصاحب کرد
-
gun salute, 21-gun salute, 21 guns, twenty-one guns
توپ سلام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] گلوله یا گلولههای توپ، عموماً از نوع مشقی، که در مراسم رسمی برای ادای احترام شلیک میشود
-
field gun
توپ صحرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوعی توپ که قادر است در هر زمین صعبالعبوری بهآسانی حرکت کند
-
ball handler
توپگردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در بسکتبال: 1. بازیکنی که توپ در مالکیت اوست 2. بازیکنی که توپکاری (manipulation) و توپبَری میکند 3. بازیکن بازیساز (playmaker)