کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توپچی باشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توپچی باشی
لغتنامه دهخدا
توپچی باشی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) فرمانده توپخانه . رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 23 شود.
-
واژههای مشابه
-
توپچی کندی
لغتنامه دهخدا
توپچی کندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرحمت آباد است که در بخش میاندوآب شهرستان مراغه واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
نشان دارای دو بال که بهوانورد یا توپچی و دریا نورد یا دیدبان کار ازموده داده میشود
دیکشنری فارسی به عربی
اجنحة
-
جستوجو در متن
-
میرآتش
لغتنامه دهخدا
میرآتش . [ ت َ ] (اِ مرکب ) توپچی باشی و داروغه ٔ توپخانه . (ناظم الاطباء). داروغه ٔ توپخانه که قزلباش آن را توپچی باشی خوانند. (آنندراج ). داروغه ٔ توپخانه . (غیاث ) : لشکر اهل سخن را خسروم آرزو، میرآتشم شیخ آذری است .سراج المحققین خان آرزو (از آنند...
-
لطفعلیخان
لغتنامه دهخدا
لطفعلیخان . [ ل ُ ع َ ] (اِخ ) گرجی . توپچی باشی کریمخان زند. (مجمل التواریخ گلستانه ص 339).
-
امیرخان
لغتنامه دهخدا
امیرخان . [ اَ ] (اِخ ) پسر یاربیک خان میش مست توپچی باشی . از امرای نادرشاه بود. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه و فهرست آن شود.
-
چرخچی باشی
لغتنامه دهخدا
چرخچی باشی . [ چ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس چرخچیان . فرمانده و بزرگ چرخچی ها. آنکه مقدمةالجیش لشکر زیر فرمان او بوده است . عنوانی که در قدیم رئیس پیشقراولان لشکر داشته است : عالیجاهان علی مردانخان بختیاری و اسماعیل خان فیلی را چرخچی باشی و مقدمةال...
-
باشی
لغتنامه دهخدا
باشی . (ترکی ، ص نسبی ) مرکب از باش بمعنی سر و «ی » نسبت ، بمعنی مقدم و رئیس . وآن بیشتر در ترکیبات بکار رود. سردار. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رئیس . مدیر. (ناظم الاطباء). فرمانده .- آبدارباشی . آت باشی . آردل باشی . آشپزباشی . اسلحه دارباشی . امیر...
-
اف
لغتنامه دهخدا
اف . [ اُ ] (روسی ، پسوند) اداتی است در زبان روسی برای نسبت به پدر یا یکی از اجداد،چنانکه در رمانف ، تقی اف ، توپچی باشی اف . (یادداشت بخطمؤلف ). زاده . پور. منسوب : تقی اف ؛ یعنی تقی زاده .
-
جارچیان توپخانه
لغتنامه دهخدا
جارچیان توپخانه . [ ن ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ) جماعتی از مستخدمین توپخانه که تحت سرپرستی توپچی باشی کار میکنند.(تذکرة الملوک چ 2 ص 14). و رجوع به همین کتاب شود.
-
ریش سفید
لغتنامه دهخدا
ریش سفید. [س َ / س ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرد معمر و سالخورده که آن را به ترکی «آق سقّال » گویند. (آنندراج ). پیرمردو مسن . (از ناظم الاطباء). سال خورد. پیر و کهنه . (ازمجموعه ٔ مترادفات ص 82). || رئیس و سرکار.(ناظم الاطباء). کنایه از رئیس و مهتر، و...
-
چرخچی
لغتنامه دهخدا
چرخچی . [ چ َ ] (ص مرکب ) در عالم آرای سکندربیک ، فوج هراول را گویند. (آنندراج ). فوج هراول . (غیاث ). در عصر سلطنت صفویه لشکر پیشرو را میگفتند، شاید بهمان مناسبت که آن قسم لشکر در قدیم کماندار بوده . (فرهنگ نظام ). مقدمةالجیش . پیشقراول لشکر. طلایه ...
-
چی
لغتنامه دهخدا
چی . (ترکی ، پسوند) در ترکی پسوند نسبت شغلی است و دارنده و متصدی معنی میدهد چون در آخر کلمه درآید به معنی «گر» و «کار» فارسی باشد و گویا همان است که ما در گوانجی و میانجی داریم و ترکان نیز از ما گرفته اند چه علاوه بر دو شاهد گوانجی و میانجی در زبان ا...