کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تون
/tun/
معنی
در قالیبافی، نخهایی که در طول قالی به کار میرود؛ تار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آتشخانه گرمابه، آتشدانحمام، گلخن
۲. تار
۳. ≠ پود
دیکشنری
furnace, heater
-
جستوجوی دقیق
-
تون
واژگان مترادف و متضاد
۱. آتشخانه گرمابه، آتشدانحمام، گلخن ۲. تار ۳. ≠ پود
-
تون
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) آتشدان حمام ، گلخن .
-
تون
لغتنامه دهخدا
تون . (اِ) روده ٔ پاک نکرده را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). روده ٔ گوسفند که در او سرگین بود. (شرفنامه ٔ منیری ). || قرارگاه نطفه را نیز گفته اند که زهدان باشد. (برهان ). زهدان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). قرارگاه نطفه در رحم که زهدانش نیز گویند. ...
-
تون
لغتنامه دهخدا
تون . (اِخ ) شهری است در سوییس به ناحیه ٔ بِرن که در حوالی برکه ٔ رود آر واقع است . این شهر دارای مدرسه ٔ نظام و کارخانه ٔ لبنیات سازی و تصفیه ٔ فلزات و حریربافی و 24200 تن سکنه است . (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
تون
لغتنامه دهخدا
تون . (اِخ ) شهری است به خراسان نزدیک قائن و از آن شهر است اسماعیل بن ابی سعد و احمدبن محمدبن احمد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ولایتی در خراسان نزدیک طبس . (ناظم الاطباء). نام ولایتی است از خراسان . (برهان ). امروز فردوس گویند در شمال شرقی طبس و ش...
-
تون
لغتنامه دهخدا
تون . (ع اِ) خرقه که بر آن به کجه بازی کنند. (منتهی الارب ). خرقه ای که در آن کجه بازی کنند. (ناظم الاطباء). الخرقة التی یلعب علیها بالکجة. (لسان العرب ) (اقرب الموارد).
-
تون
لغتنامه دهخدا
تون . [ ت َ وَ ] (اِ) بدن و جثه ٔ آدمی را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). در رسم الخط پهلوی تن را... نویسند و آن را بیشتر تون میخواندند. به معنی تن و بدن ... در صورتی که تلفظ حقیقی آن «تن » است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : جریح گشته سپاه و سلیح گشته ت...
-
تون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (هنر) [قدیمی] tun در قالیبافی، نخهایی که در طول قالی به کار میرود؛ تار.
-
تون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اتون› tun آتشدان حمام؛ گلخن.
-
تون
لهجه و گویش تهرانی
کوره
-
تون
واژهنامه آزاد
آتشدان حمام
-
واژههای مشابه
-
تون بتون،تون بتون شده
لهجه و گویش تهرانی
آواره و سرگردان، عبارتی نفرینآمیز(تون حمام زمستان جای بیخانمانها بوده)
-
تون آپ
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِمص .) تنظیم کلی موتور با دستگاه الکترونیکی .
-
تون تاب
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) کسی که در آتشدان حمام ، آتش افروزد.