کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تولیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تولیت
/to[w]liyat/
معنی
۱. عهدهداری امور املاک موقوفه.
۲. [قدیمی] عهدهدار شدن.
۳. [قدیمی] سرپرستی و رسیدگی امری را به عهدۀ کسی سپردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سرپرستی
۲. ولایت دادن، والی گردانیدن
دیکشنری
custodianship, guardianship
-
جستوجوی دقیق
-
تولیت
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرپرستی ۲. ولایت دادن، والی گردانیدن
-
تولیت
فرهنگ فارسی معین
(تُ لِ یَ) [ ع . تولیة ] (مص م .) 1 - والی گردانیدن ، رسیدگی به امری را به عهده کسی گذاشتن . 2 - به عهده گرفتن املاک موقوفه .
-
تولیت
لغتنامه دهخدا
تولیت . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تولیة. نصب . مقابل عزل . کار در گردن کسی کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عمل دادن به کسی . (غیاث اللغات ) : چون وزارت بدو رسید تاش را از زعامت و قیادت لشکر معزول کرد و به تولیت و تقریر آن منصب بر ابوالحسن سیمجورمثال داد....
-
تولیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَولیة] to[w]liyat ۱. عهدهداری امور املاک موقوفه.۲. [قدیمی] عهدهدار شدن.۳. [قدیمی] سرپرستی و رسیدگی امری را به عهدۀ کسی سپردن.
-
واژههای مشابه
-
تولیت دادن
لغتنامه دهخدا
تولیت دادن . [ ت َ / تُوی َ دَ ] (مص مرکب ) متولی کردن و سرپرستی کاری را به کسی دادن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
تولیت آستان قدس رضوى
دیکشنری فارسی به عربی
سادن الروضة الرضوية المقدسة
-
واژههای همآوا
-
تولیة
لغتنامه دهخدا
تولیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) روی فراکردن . (تاج المصادر بیهقی ).روی فا چیزی کردن . (زوزنی ). روی به چیزی آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار). روی آوردن به جهتی و کاری . منه قوله تعالی : فَوَل ِّ وجهک شطر المسجد الحرام . (قرآن 2 / 144) (من...
-
تولیة
لغتنامه دهخدا
تولیة. [ ی َ ] (اِخ ) دریاچه ٔ بزرگی است که قسمتی از آن در زیر قطب شمال است و در نزدیکی آن ، شهری است که پس از آن آبادی و عمارتی نیست . (از معجم البلدان ). توله . (قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به توله شود.
-
جستوجو در متن
-
سادن الروضة الرضوية المقدسة
دیکشنری عربی به فارسی
توليت آستان قدس رضوى
-
trustee
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وکیل، متولی، امانت دار، تولیت کردن
-
trusteeships
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وظیفه، امانت، تولیت، امانت داری، جزء امنا بودن
-
trusteeship
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وظیفه، امانت، تولیت، امانت داری، جزء امنا بودن