کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تولیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تولیة
لغتنامه دهخدا
تولیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) روی فراکردن . (تاج المصادر بیهقی ).روی فا چیزی کردن . (زوزنی ). روی به چیزی آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار). روی آوردن به جهتی و کاری . منه قوله تعالی : فَوَل ِّ وجهک شطر المسجد الحرام . (قرآن 2 / 144) (من...
-
تولیة
لغتنامه دهخدا
تولیة. [ ی َ ] (اِخ ) دریاچه ٔ بزرگی است که قسمتی از آن در زیر قطب شمال است و در نزدیکی آن ، شهری است که پس از آن آبادی و عمارتی نیست . (از معجم البلدان ). توله . (قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به توله شود.
-
واژههای مشابه
-
تولیه
لغتنامه دهخدا
تولیه . [ ت َ ] (ع مص ) شیفته گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). || در وَلَه افکندن کسی را. (از اقرب الموارد). اندوهگین و سرگشته گردانیدن . (از ناظم الاطباء). رجوع به وله شود. || جدا کردن بچه از مادر. فی الحدیث : لاتوله والدة بولدها...
-
تولیه
لغتنامه دهخدا
تولیه . [ ی ِ ] (اِخ ) حقوق دان فرانسوی (1752-1835 م .) است که در دُل تولد یافت . اثر مشهور او رساله ای در باب حقوق مدنی است که به وسیله ٔ دوورژیه ادامه یافت . (از لاروس ).
-
واژههای همآوا
-
تولیت
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرپرستی ۲. ولایت دادن، والی گردانیدن
-
تولیت
فرهنگ فارسی معین
(تُ لِ یَ) [ ع . تولیة ] (مص م .) 1 - والی گردانیدن ، رسیدگی به امری را به عهده کسی گذاشتن . 2 - به عهده گرفتن املاک موقوفه .
-
تولیت
لغتنامه دهخدا
تولیت . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تولیة. نصب . مقابل عزل . کار در گردن کسی کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عمل دادن به کسی . (غیاث اللغات ) : چون وزارت بدو رسید تاش را از زعامت و قیادت لشکر معزول کرد و به تولیت و تقریر آن منصب بر ابوالحسن سیمجورمثال داد....
-
تولیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَولیة] to[w]liyat ۱. عهدهداری امور املاک موقوفه.۲. [قدیمی] عهدهدار شدن.۳. [قدیمی] سرپرستی و رسیدگی امری را به عهدۀ کسی سپردن.
-
جستوجو در متن
-
مولی
لغتنامه دهخدا
مولی . [ م ُ وَل ْ لی ] (ع ص ) اسم فاعل از تولیت و تولیة. گرداننده . (از یادداشت مؤلف ).
-
پشت گردانیدن
لغتنامه دهخدا
پشت گردانیدن . [ پ ُگ َ دَ ] (مص مرکب ) پشت کردن . تولیة. تولی . اعراض .
-
تولیت
فرهنگ فارسی معین
(تُ لِ یَ) [ ع . تولیة ] (مص م .) 1 - والی گردانیدن ، رسیدگی به امری را به عهده کسی گذاشتن . 2 - به عهده گرفتن املاک موقوفه .
-
توله
لغتنامه دهخدا
توله . [ ل ِ ] (اِخ ) نامی است که رومی ها به جزیره ای در شمال اروپا، احتمالاً به یکی از جزایر شتلند اطلاق می کردند و آن را انتهای شمالی دنیا می دانستند. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و تولس و تولیه شود.