کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تول
/tul/
معنی
رم؛ فرار؛ گریز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تول
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) رم ، وحشت .
-
تول
لغتنامه دهخدا
تول . (اِ) تُل . به معنی جنگ و پرخاش . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شورش و وحشت وغوغا. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). کارزارو جنگ و پرخاش و ستیزه . (ناظم الاطباء) : سنان صاعقه برزد سر از دریچه ٔ شب چو از درون سپه ، روز ت...
-
تول
لغتنامه دهخدا
تول . (اِخ ) شهر و مرکز یکی از ولایات در ایالت مورت اموزل فرانسه است که 12100 تن سکنه دارد. این شهر موطن گوویون سن سیر است و در گذشته یکی از سه اسقف نشین های مستقل فرانسه بود و در سال 1252 م . هانری دوم آن را اشغال کرد و در سال 1648 م . بر طبق قراردا...
-
تول
لغتنامه دهخدا
تول . (اِخ ) شهر و حاکم نشین ایالت کرز فرانسه است که بر کنار رود کرز واقع است و 19400 تن سکنه دارد. در این شهر کارخانه ٔ اسلحه سازی ملی و مدرسه ٔمقدماتی نظام در رشته ٔ تکنیک وجود دارد. این شهرستان 12 بخش و 119 بلوک و جمعاً 900000 تن سکنه دارد.
-
تول
لغتنامه دهخدا
تول . [ ت َ ] (ع مص ) جادوئی کردن و علاج سحر نمودن . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tul رم؛ فرار؛ گریز.
-
تول
واژهنامه آزاد
گِل - اصطلاح گیلکی
-
واژههای مشابه
-
تَوَلَّ
فرهنگ واژگان قرآن
روگردان - کناره بگیر
-
تَوَلْ
لهجه و گویش گنابادی
tawal در گویش گنابادی یعنی سوختگی کوچک اعضای بدن ، آبله
-
تُوَل
لهجه و گویش تهرانی
تاول، آماس در اثر سوختگی
-
تُول
لهجه و گویش تهرانی
توله ، بچه حیوانات
-
تول تفلیسی،توله تفلیسی
لهجه و گویش تهرانی
نوعی سگ شکاری از تفلیس(گرجستان)که جزو قلمرو ایران بوده
-
تخم و تول
فرهنگ گنجواژه
زاد و رود، اخلاف.