کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توقیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توقیف
/to[w]qif/
معنی
۱. بازداشت کردن.
۲. درجایی واداشتن؛ از حرکت بازداشتن.
۳. ضبط کردن.
۴. [قدیمی] واقف گردانیدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بازداشت، جلب، حبس، دستگیر، زندانی، محبوس ≠ آزاد
۲. ضبط
۳. بازداشت کردن ≠ آزاد کردن، رها ساختن
۴. ضبط کردن، قبضه کردن
برابر فارسی
بازداشت، دستگیر
فعل
بن گذشته: توقیف کرد
بن حال: توقیف کن
دیکشنری
apprehension, arrest, detainment, detention, seizure
-
جستوجوی دقیق
-
توقیف
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازداشت، جلب، حبس، دستگیر، زندانی، محبوس ≠ آزاد ۲. ضبط ۳. بازداشت کردن ≠ آزاد کردن، رها ساختن ۴. ضبط کردن، قبضه کردن
-
توقیف
فرهنگ واژههای سره
بازداشت، دستگیر
-
توقیف
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بازداشت کردن . 2 - ضبط کردن ، قضبه کردن . 3 - واقف گردانیدن .
-
توقیف
لغتنامه دهخدا
توقیف . [ ت َ ] (ع مص ) ایستانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دست آورنجن در دست کسی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). دست برنجن بر دست کردن . || به حنا خجک زدن در دست . || پی خون آلود بر خانه ٔ کمان پیچیدن . (منتهی الا...
-
توقیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوقیف] to[w]qif ۱. بازداشت کردن.۲. درجایی واداشتن؛ از حرکت بازداشتن.۳. ضبط کردن.۴. [قدیمی] واقف گردانیدن.
-
توقیف
دیکشنری فارسی به عربی
اعتقال , امسک , توقيف , رعاية , کفالة
-
واژههای مشابه
-
توقيف
دیکشنری عربی به فارسی
توقيف , توقيف کردن , بازداشتن , جلوگيري کردن
-
توقیف شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازداشت شدن، حبس شدن، زندانی شدن ۲. ضبط شدن، مصادره شدن
-
توقیف کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازداشت کردن، جلب کردن، دستگیر کردن ≠ رها کردن ۲. حبس کردن، زندانی کردن، محبوس کردن ≠ آزاد ساختن ۳. ضبط کردن ≠ واپسدادن، رفع توقیف کردن
-
توقیف کردن
لغتنامه دهخدا
توقیف کردن . [ ت َ /تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه داشتن و ضبط کردن . (ناظم الاطباء). بازداشت کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حبس کردن . زندان کردن . به زندان کردن . بازداشتن .
-
توقیف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احجز , استول عليه , الق القبض عليه , توقيف , صادر , کتاب , مسکة
-
توقیف شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اربط
-
حکم توقیف
دیکشنری فارسی به عربی
التزام , زينة
-
توقیف کرد
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَجَزَ