کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توقیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توقیع
/to[w]qi'/
معنی
۱. فرمان، دستخط، و طغرای پادشاهان و بزرگان.
۲. فرمان.
۳. (اسم مصدر) نوشتن چیزی در ذیل نامه یا کتاب.
۴. (هنر) یکی از خطوط اسلامی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. امر، امریه، امضا، پینوشت، حکم، دستور، فرمان، منشور، مهر
۲. امضا کردن (حکم، فرمان)
۳. نشان گذاشتن، مهر کردن
فعل
بن گذشته: توقیع کرد
بن حال: توقیع کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
توقیع
واژگان مترادف و متضاد
۱. امر، امریه، امضا، پینوشت، حکم، دستور، فرمان، منشور، مهر ۲. امضا کردن (حکم، فرمان) ۳. نشان گذاشتن، مهر کردن
-
توقیع
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نشان گذاشتن بر چیزی . 2 - نوشتن چیزی ذیل کتاب . 3 - امضا کردن نامه و فرمان . 4 - (اِ.) فرمان شاهی ، طغرای شاهی . 5 - دستخط .
-
توقیع
لغتنامه دهخدا
توقیع. [ ت َ ] (ع مص ) نشان کردن بر نامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نشان کردن پادشاه بر نامه و منشور. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رسم کردن طغرای سلطان بر عهد که به فرمان ، معروف است . (ازاقرب الموارد). نامه را نشان کردن . (دهار). نشان گذاشتن . ن...
-
توقیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تَوقیع، جمع: تواقیع] [قدیمی] to[w]qi' ۱. فرمان، دستخط، و طغرای پادشاهان و بزرگان.۲. فرمان.۳. (اسم مصدر) نوشتن چیزی در ذیل نامه یا کتاب.۴. (هنر) یکی از خطوط اسلامی.
-
واژههای مشابه
-
توقيع
دیکشنری عربی به فارسی
دستخط خود مصنف , خط يا امضاي خود شخص , دستخط نوشتن , از روي دستخطي رونويسي کردن(مثل عکس) , توشيح کردن , امضاء , دستينه , صحه , توشيح , امضاء کردن
-
توقیع احمدی
لغتنامه دهخدا
توقیع احمدی . [ ت َ ع ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام مهر نبوت حضرت رسالت (ص ). (آنندراج ). رجوع به توقیع شود.
-
توقیع کردن
لغتنامه دهخدا
توقیع کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشان کردن و صحه گذاشتن پادشاه یا رئیس نامه و فرمان را جهت نفاذ و تأکید : دل وی را در باید یافت و نامه نبشت تا توقیع کنم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 81). پس بونصر را گفت که منشور باید نبشت این دو تن را تا توقی...
-
توقيع معاهدة السلام
دیکشنری عربی به فارسی
امضاي قرارداد صلح
-
جستوجو در متن
-
دستخط خود مصنف
دیکشنری فارسی به عربی
توقيع
-
خط یا امضای خود شخص
دیکشنری فارسی به عربی
توقيع
-
دستخط نوشتن
دیکشنری فارسی به عربی
توقيع
-
از روی دستخطی رونویسی کردن(مثل عکس)
دیکشنری فارسی به عربی
توقيع
-
توشیح کردن
دیکشنری فارسی به عربی
توقيع