کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توقف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توقف
/tavaqqof/
معنی
۱. بازایستادن؛ درنگ کردن.
۲. ثابت ماندن.
۳. اقامت.
۴. [مجاز] رکود؛ وقفه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ایست، بند، درنگ، لنگ، مکث، وقفه ≠ پویایی
۲. اطراق ≠ کوچ
۳. اقامت کردن، ماندن ≠ عزیمت کردن
۴. توقف کردن، درنگ کردن ≠ حرکت کردن، شتافتن
۵. ایستایی، رکود، سکون، فترت ≠ تحرک
برابر فارسی
ایست، درنگ
فعل
بن گذشته: توقف داشت
بن حال: توقف دار
دیکشنری
halt, stall, stand, standstill, stop, stoppage
-
جستوجوی دقیق
-
توقف
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایست، بند، درنگ، لنگ، مکث، وقفه ≠ پویایی ۲. اطراق ≠ کوچ ۳. اقامت کردن، ماندن ≠ عزیمت کردن ۴. توقف کردن، درنگ کردن ≠ حرکت کردن، شتافتن ۵. ایستایی، رکود، سکون، فترت ≠ تحرک
-
توقف
فرهنگ واژههای سره
ایست، درنگ
-
shut down 1
توقف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] عمل متوقف کردن
-
توقف
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ قُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - ایستادن . درنگ کردن . 2 - ثابت ماندن .
-
توقف
لغتنامه دهخدا
توقف . [ ت َ وَق ْ ق ُ ] (ع مص ) درنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ایستادن . (زوزنی ). بازایستادن . درنگ کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بازایستادن و با لفظ کردن مستعمل است . (از آنندراج ). || ...
-
توقف
دیکشنری عربی به فارسی
ايست , توقف , انقطاع , پايان , ناپيوستگي , عدم پيوستگي , انفصال , عدم اتصال , مکث , درنگ , سکته , ايست کردن , مکث کردن , لنگيدن , تعليق , ايستادن , ايستاندن
-
توقف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavaqqof ۱. بازایستادن؛ درنگ کردن.۲. ثابت ماندن.۳. اقامت.۴. [مجاز] رکود؛ وقفه.
-
توقف
دیکشنری فارسی به عربی
اقامة , تعليق , توقف , مهلة , وقف
-
واژههای مشابه
-
stopping distance
مسافت توقف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] کمترین مسافتی که شناور درحالحرکت نیاز دارد تا پس از توقف نیروی محرکه از حرکت باز ایستد
-
stopping rule
قاعدۀ توقف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] شیوهای در نمونهگیری دنبالهای برای تقسیم فضای نمونهای به دو ناحیه
-
layover time, recovery time, relay time
توقف ایستگاهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] زمان توقف مجاز در ایستگاه، از لحظۀ ورود تا عزیمت، برای تغییر جهت وسیلۀ نقلیه و جبران تأخیر و آمادگی بازگشت
-
parkometer
توقفسنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] دستگاهی که مدتزمان مجاز توقف خودرو را به تناسب پول واریزشده تعیین کند
-
halt station
سکوی توقف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] سادهترین نوع ایستگاه که معمولاً یک سکو و یک تابلو دارد
-
stopping regime
شیوۀ توقف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] انواع شیوههای توقف وسایل نقلیۀ عمومی در یک مسیر