کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توفیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توفیق
/to[w]fiq/
معنی
۱. کسی را به کاری مدد کردن.
۲. به کاری دست یافتن.
۳. مدد کردن بخت.
۴. فراهم شدن اسباب کاری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پیروزی، فیروزمندی، کامروایی، کامیابی، موفقیت ≠ ناکامیابی
برابر فارسی
بهروزی، پیروز
دیکشنری
success
-
جستوجوی دقیق
-
توفیق
فرهنگ نامها
(تلفظ: to(w)fiq) (عربی) امکان دستیابی به مقصود ، موفقیت ، کامیابی ؛ یاری و تأیید ، تأیید پروردگار ، مدد الهی ؛ (در قدیم) سازگار گرداندن دو یا چند چیز با هم ، سازگاری .
-
توفیق
واژگان مترادف و متضاد
پیروزی، فیروزمندی، کامروایی، کامیابی، موفقیت ≠ ناکامیابی
-
توفیق
فرهنگ واژههای سره
بهروزی، پیروز
-
توفیق
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ ع . ] (مص م .) 1 - موافق گردانیدن . 2 - مدد کردن . 3 - دست یافتن .
-
توفیق
لغتنامه دهخدا
توفیق . [ ت َ ] (اِخ ) محمد پسر اسماعیل پاشا (1852-1892 م .). وی در سال 1879 م . خدیو مصر بود. او مغلوب انگلیسها شد و آنان سلطنت سودان را به وی تفویض کردند. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
توفیق
لغتنامه دهخدا
توفیق . [ ت َ ] (اِخ ) محمدبن احمد استانبولی . شاگرد شیخ محمدمراد نقشبندی متوفی به سال 1274 هَ . ق . او راست : انس المعنوی فی شرح بعض المثنوی . تراجم رجال العلمیة. شرح عروض جامی . شرح قصائد جامی . شرح قواعد فارسی استاد خود. (از اسماء المؤلفین ج 2 ست...
-
توفیق
لغتنامه دهخدا
توفیق . [ ت َ ] (ع مص ) (از: وف ق ) سازوار گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سازگار گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). موافق گردانیدن اسباب . (آنندراج ). ... موافق گردانیدن کاری . (از اقرب الموارد). موافق گردانیدن اسباب . (آنندراج...
-
توفیق
لغتنامه دهخدا
توفیق . [ ت َ ](اِخ ) ابومحمدبن محمد الحسین بن عبداﷲبن محمد. اصلاً از مغرب است ولی در دمشق زندگی می نمود. وی از مهندسین و منجمین و ادباء قرن ششم هجری قمری است . در دمشق به تدریس و افادات علمیه اشتغال داشته و به فهم و به علم اشتهار یافت و شعر نیز می س...
-
توفیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوفیق] to[w]fiq ۱. کسی را به کاری مدد کردن.۲. به کاری دست یافتن.۳. مدد کردن بخت.۴. فراهم شدن اسباب کاری.
-
توفیق
دیکشنری فارسی به عربی
نعمة
-
واژههای مشابه
-
توفیق خواستن
لغتنامه دهخدا
توفیق خواستن . [ ت َ / تُو خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) توفیق جستن . کامیابی خواستن . طلب کردن کامکاری از خدا : از ایزد عز ذکره توفیق خواهیم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 217). ما از خدای عزّ و جل توفیق خواهیم که به حقهای وی رسیده آید. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 33...
-
توفیق دادن
لغتنامه دهخدا
توفیق دادن . [ ت َ / تُو دَ ] (مص مرکب ) تیسیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). موافق ساختن پروردگار کار بنده را با رضای خویش : ایزد عزّ ذکره مارا و همه ٔ مسلمانان را در عصمت خویش نگاه دارد و توفیق اصلح دهاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 254). ایزد تعالی توفیق خ...
-
توفیق فکرت
لغتنامه دهخدا
توفیق فکرت . [ ت َ فی ف ِ رَ ] (اِخ ) شاعر ترک و پیشوای شعر جدید ترکی (1867-1915 م .). وی تحصیلات خود را در مدرسه ٔ عالی غلطه سرای بپایان رسانید. او مردی منزوی و وظیفه شناس و خوش ظاهر و وطن پرست و انسان دوست بود. در انتشار مجموعه ٔ «از ثروت فنون » که...
-
توفیق یافتن
لغتنامه دهخدا
توفیق یافتن . [ ت َ / تُو ت َ ] (مص مرکب ) کامیابی یافتن . موفق شدن . کامروا و برآورده خواهش شدن . توانایی یافتن از خدا در برآوردن خواهش : اگر بشناختی خود را به تحقیق هم از عرفان حق یابی تو توفیق . ناصرخسرو.و در این وقت بی سابقه ٔ حقی به حسن عهد توفی...