کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توفیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توفیدن
/tufidan/
معنی
۱. غریدن؛ دادوفریاد کردن.
۲. جنبیدن: ◻︎ ز آواز گردان بتوفید کوه / زمین شد ز نعل ستوران ستوه (فردوسی: ۱/۸۱ حاشیه).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. غریدن، داد و فریاد کردن، غوغا کردن
۲. شورش کردن، شورش کردن
۳. جنبش کردن، نهضت به پا کردن
دیکشنری
flock, rage, roar, rumble, storm, swarm, throng
-
جستوجوی دقیق
-
توفیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. غریدن، داد و فریاد کردن، غوغا کردن ۲. شورش کردن، شورش کردن ۳. جنبش کردن، نهضت به پا کردن
-
توفیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - فریاد کردن . 2 - خروشیدن .
-
توفیدن
لغتنامه دهخدا
توفیدن . [ دَ ] (مص ) صدا و ندا و فریاد و آواز و شور و غوغا کردن باشد و به معنی غریدن و غرنبیدن و عربده کردن هم هست . (برهان ) (آنندراج ). خواندن کسی را برای یاری و به آواز بلند فریاد کردن و غریدن و غرنبیدن و هنگامه و شور و غوغا برپا کردن . (ناظم الا...
-
توفیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹نوفیدن› [قدیمی] tufidan ۱. غریدن؛ دادوفریاد کردن.۲. جنبیدن: ◻︎ ز آواز گردان بتوفید کوه / زمین شد ز نعل ستوران ستوه (فردوسی: ۱/۸۱ حاشیه).
-
جستوجو در متن
-
توفنده
لغتنامه دهخدا
توفنده . [ ف َ دَ / دِ ] (نف ) از توفیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). غرنده و غوغاکننده . رجوع به توفیدن و توفندگی شود.
-
توفندگی
لغتنامه دهخدا
توفندگی . [ ف َ دَ / دِ ] (حامص ) صفت توفنده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به توفنده و توفیدن شود.
-
توف
لغتنامه دهخدا
توف . (اِ صوت ) صدای کوه را گویند و شور و غوغا و غلغله را نیز گفته اند که در کثرت مردم وجانوران درافتد و در این معنی به جای حرف اول «نون » هم آمده است . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ). فریاد و صدا و غوغا و جنبش وانقلاب و برهم خوردگی و ت...
-
توفان
لغتنامه دهخدا
توفان . (اِ) شور و غوغا و فریاد و صدا و غلغله ای که از ازدحام مردم و یا جانوران درافتد و غرش و خروش دریا وتندباد و باد شدید و طوفان . (ناظم الاطباء). بعضی طوفان را معرب توفان دانسته اند که در قاموس گفته باران سخت و آب که از زمین برآید و هر چیز که غال...
-
برگ ریز
لغتنامه دهخدا
برگ ریز. [ ب َ ] (نف مرکب ) برگ ریزنده . برگ ریزان . در حال برگ ریختن : ز توفیدن بوق و از بانگ تیزهمه بیشه بد چون خزان برگ ریز. اسدی .ز بس برگ ریزش گه باد تیزگرفتی جهان هر زمان رستخیز. اسدی .- برگ ریز شدن ؛فروریختن برگ به زمین :نشانی از کف دربار او ...