کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توصل
/tavassol/
معنی
۱. رسیدن و پیوستن به چیزی.
۲. پیوستگی جستن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
توصل
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ صُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - رسیدن ، پیوستن . 2 - به چیزی دست یافتن .
-
توصل
لغتنامه دهخدا
توصل . [ ت َ وَص ْ ص ُ ] (ع مص ) نیک بهم پیوستن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پیوستگی جستن به لطف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به حیله فاچیزی رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پیوستگی جستن به لطف و چاره و حیله . (...
-
توصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavassol ۱. رسیدن و پیوستن به چیزی.۲. پیوستگی جستن.
-
واژههای همآوا
-
توسل
واژگان مترادف و متضاد
۱. آویزش، اعتصام، تشبث، تمسک، دستاویز ۲. دست به دامانشدن، متوسل شدن، دستاویز گرفتن
-
توسل
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ سُّ) [ ع . ] (مص ل .) دست به دامان شدن .
-
توسل
لغتنامه دهخدا
توسل . [ ت َ وَس ْ س ُ ] (ع مص ) نزدیکی جستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (صراح اللغة). نزدیکی یافتن به چیزی و به کاری . یقال : توسل الیه بوسیلة؛ ای عمل عملا تقرب به الیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دزدیدن . (تاج ا...
-
توسل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavassol ۱. بهوسیلۀ چیزی به کسی نزدیکی جستن.۲. وسیله قرار دادن؛ دستبهدامن شدن.
-
جستوجو در متن
-
متوصل
لغتنامه دهخدا
متوصل . [ م ُ ت َ وَص ْ ص ِ ] (ع ص ) نعت از توصل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پیوستگی جوینده .به لطف . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شایق به متحد گردیدن و پیوسته شدن . و رجوع به توصل شود. || متصل و متحد و پیوسته . || دارای علاقه و...
-
متوکل
فرهنگ نامها
(تلفظ: mote(a)vakkel) (عربی) آن که (به خدا) توکل میکند ؛ (در قدیم) تکیه کننده ، پشتگرم ؛ (در اعلام) نام چند تن از اشخاص در تاریخ ؛ (در عرفان) متوکل کسی است که به هیچ سبب توسل و توصل به رزق مقسوم نجوید و بر خدا توکل کند و از هیچ مخلوق استعانت نجوید ت...
-
ملاذ
لغتنامه دهخدا
ملاذ. [ م َ ذذ ] (ع اِ) (از «ل ذ ذ») چیزهای لذیذ. (غیاث ). شهوات . واحد آن مَلَذّة است . (از اقرب الموارد) : فاحشه ٔ خاص به زبان کشف به چشم سر نگرستن است به ملاذ و شهوات دنیا. (کشف الاسرار ج 3 ص 680). هرکه در امارت نظر بر کثرت اتباع و طلب ریاست و تفو...
-
شهور
لغتنامه دهخدا
شهور. [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شهر. (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ماهها. (غیاث ) : اندر شهور سنه ٔ... امیر محمود. (تاریخ بیهقی ). در شهور سنه ٔ... اتفاق افتاد به پیوستن من بخدمت این پادشاه . (تاریخ بیهقی ).ای کهن گشته در سرای غرورخورده بسیار سال...
-
قاضی جرجانی
لغتنامه دهخدا
قاضی جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) علی بن عبدالعزیزبن حسن بن علی بن اسماعیل ، مکنی به ابوالحسن ، فقیه ،ادیب ، قاضی ، شاعر ماهر شافعی وحید زمان و نادره ٔ دوران و در عصر صاحب بن عباد قاضی القضاة ری بوده است . در طبقات الفقهای ابواسحاق شیرازی در عداد فقهاء مع...
-
طریق
لغتنامه دهخدا
طریق . [ طَ ] (ع اِ) راه . ج ، اَطْرُق ، طُرُق ، طُرْق ، اَطْرِقاء، اَطْرِقَة. جج ، طُرُقات . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سبیل . صراط. رَوِش . وجه . نحو. مبقرة. بوری . بوریّة. باری . باریة. باریاء. بوریاء. صاحب غیاث اللغات و آنندراج آرند: طریق مأخوذ ...