کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توشَه اَروس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توشَه اَروس
لهجه و گویش بختیاری
tuša arus توشه عروس، خوراکى که عروس براى انجام مراسم خاصى با خود حمل مىکند.
-
واژههای مشابه
-
توشه
واژگان مترادف و متضاد
۱. آذوقه، ارزاق، برگ، جیره، خواربار، خوراکی، زاد، قوت، قوتلایموت، نوا ۲. رزق، روزی ۳. اندوخته، ذخیره ۴. بار، بنه ۵. رهتوشه، زادراه
-
luggage, baggage
توشه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] باری که مسافر با خود به داخل هواپیما نمیبرد
-
توشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ِ) (اِ.) 1 - خوراک اندک . 2 - خوراکی که مسافران همراه خود برند.
-
توشه
لغتنامه دهخدا
توشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) طعام اندک و قوت لایموت و طعامی که مسافران با خود دارند. (برهان ). قوت لایموت و طعام مسافران . (انجمن آرا). زاد راه که مسافران بردارند و این مجازی است مشهورزیرا که مرکب است از «توش » به معنی قوت و توانائی که «های » نسبت به وی...
-
توشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹توش› tuše ۱. زاد؛ ذخیره و تدارک.۲. خوراک اندک؛ خوراکی که در سفر با خود بردارند.
-
توشه
دیکشنری فارسی به عربی
امتعة , زي
-
تُوشَه
لهجه و گویش بختیاری
tuša توشه.
-
van 1
توشهبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] واگنی که به قطار مسافری وصل شود و توشۀ مسافر را حمل کند
-
unaccompanied baggage
توشۀ غیرهمراه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] توشۀ متعلق به مسافر یا خدمه که با هواگَرد دیگر حمل شود
-
baggage claim, baggage retrieval
توشهگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] بخشی در ساختمان پایانه برای دریافت توشۀ بازرسیشدۀ مسافران پروازهای ورودی
-
توشه ٔ بصر
لغتنامه دهخدا
توشه ٔ بصر. [ ش َ / ش ِ ی ِ ب َ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از گرانجان و دشمن است . (انجمن آرا).
-
توشه ٔ چشم
لغتنامه دهخدا
توشه ٔ چشم . [ ش َ / ش ِ ی ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از نگاه به افراط به جانب محبوب . (آنندراج ). نگاه زیاد از حد به جانب مطلوب . (ناظم الاطباء). نگاه به افراط به جانب معشوق یا مطلوب . (فرهنگ رشیدی ) : نگه می کرد ماه از گوشه ٔ چشم ...
-
توشه ٔ راه
لغتنامه دهخدا
توشه ٔ راه . [ ش َ / ش ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زاد و مایحتاج مسافرت از خوراکی . (ناظم الاطباء). زاد سفر. ره توشه : بجوئید و این توشه ٔ ره کنیدبکوشید تا رنج کوته کنید. فردوسی .ز شغل دگر دست کوتاه کردبه عزم سفر توشه ٔ راه کرد. نظامی .منم روی ا...