کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توسم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توسم
/tavassom/
معنی
۱. بهفراست دریافتن؛ با علامت و نشانی به چیزی پی بردن.
۲. وسمه کشیدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
توسم
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ سُّ) [ ع . ] (مص م .) 1 - به فراست دریافتن . 2 - وسمه کشیدن .
-
توسم
لغتنامه دهخدا
توسم . [ ت َ وَس ْ س ُ ] (ع مص ) فراست بردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دیدن چیزی و فراست بردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دیدن چیزی را و نظر کردن و فراست بردن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || به علامت پی بردن به چیزی یقال : توسمت فیه الخ...
-
توسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavassom ۱. بهفراست دریافتن؛ با علامت و نشانی به چیزی پی بردن.۲. وسمه کشیدن.
-
واژههای همآوا
-
توصم
لغتنامه دهخدا
توصم . [ ت َ وَص ْ ص ُ ] (ع مص ) رنجور و کاهل شدن از تب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مُتَوَسِّمِينَ
فرهنگ واژگان قرآن
زيركان - آنانكه از ظواهر امور به حقيقت و باطن آنها پي مي برند (کلمه توسم به معناي تفرس و منتقل شدن از ظاهر چيزي به حقيقت و باطن آنست)
-
متوسم
لغتنامه دهخدا
متوسم . [ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] (ع ص ) به علامت پی برنده به چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به توسم شود. || داغدار، و فی الحدیث الشیخ المتوسم ؛ ای المتحلی بسمةالشیوخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). داغدار. || نشان دار....
-
ابوالهیذام
لغتنامه دهخدا
ابوالهیذام .[ اَ بُل ْ هََ ] (اِخ ) کلاب بن حمزة العقیلی . حرّانی نحوی لغوی . وی از اهل حرّان بود و مدتی در بادیة اقامت گزید و گویند او معلم کتاب بود و به ایام قاسم بن عبیداﷲبن سلیمان به بغداد شد و قاسم را مدح گفت . و او عالم بشعر بود و خط او معروف ا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم الضبّی مکنی به ابوالعباس و ملقب به کافی الأوحد وزیر. او پس از وفات صاحب ابوالقاسم بن عباد وزارت فخرالدوله ابی الحسن علی بن رکن الدولةبن بویه داشت و بصفر سال 399 هَ . ق . ببروجرد از اعمال بدربن حسنویه درگذشت . ثعال...