کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توسری خور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توسری خور
/tusarixor/
معنی
۱. خواروزبون.
۲. کسی که نزد همه خوار، خفیف، و بیمقدار باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
underling
-
جستوجوی دقیق
-
توسری خور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] tusarixor ۱. خواروزبون.۲. کسی که نزد همه خوار، خفیف، و بیمقدار باشد.
-
توسری خور
لهجه و گویش تهرانی
ضعیف،زیر دست
-
واژههای مشابه
-
خاک توسری
لهجه و گویش تهرانی
عمل جنسی.
-
مشت و توسری
فرهنگ گنجواژه
کتک.
-
واژههای همآوا
-
توسریخور
واژگان مترادف و متضاد
خفیف، خوار، ذلیل
-
جستوجو در متن
-
سیلی خور
لغتنامه دهخدا
سیلی خور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) توسری خور. اسیر. گرفتار : تاچند زمین نهاد بودن سیلی خور خاک و باد بودن .نظامی .
-
underdogs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناامیدی، توسری خور، سگ شکست خورده
-
underdog
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زیر پا گذاشتن، توسری خور، سگ شکست خورده
-
بامبه خور
لغتنامه دهخدا
بامبه خور. [ ب َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) (درتداول عامه ) که بامبه خورد. که توسری خورد. که برسر او بامب زنند. || مجازاً ذلیل . حقیر. خوار. توسری خور. (یادداشت مؤلف ).
-
لت خوار
لغتنامه دهخدا
لت خوار. [ ل َ خوا / خا ] (نف مرکب ) توسری خور. زبون .
-
کج گردن
لغتنامه دهخدا
کج گردن . [ ک َ گ َ دَ ] (ص مرکب ) که گردن کج دارد. اَحدَل . حَدلاء. (یادداشت مؤلف ). || ذلیل . توسری خور. مظلوم . مقابل گردن شق .
-
خور
لغتنامه دهخدا
خور. [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ) هور. خورشید. آفتاب . مهر. شارق . شمس . ذُکاء. بیضا. بوح . یوح . عجوز. تبیراء. غزاله . لولاهه . ابوقابوس . حورجاریه . اختران شاه . لیو. نیر اعظم . نیر اکبر. ارنة. شرق . جای آن در فلک چهارم است . (یادداشت مؤلف ) : شکوفه همچو...