کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توسا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توسا
/tusā/
معنی
= توسکا
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
توسا
لغتنامه دهخدا
توسا. (اِ) توسکا. توسه . رزدار. سیاه توسه و سفیدتوسه . رجوع به توسکادر همین لغت نامه و جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 172 شود.
-
توسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] tusā = توسکا
-
واژههای همآوا
-
توسع
واژگان مترادف و متضاد
۱. فراخی، گشادگی ۲. فراخ شدن، گشاده شدن، گسترده شدن، وسعتیافتن
-
توسع
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ سُّ) [ ع . ] (مص ل .) فراخ گشتن ، وسعت یافتن .
-
توسع
لغتنامه دهخدا
توسع. [ ت َ وَس ْ س ُ ] (ع مص ) فراخی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خلاف تضیق در امر و مکان . (از اقرب الموارد). فراخی نمودن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || فراخ نشستن در مجلس . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقر...
-
توسع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavasso' ۱. فراخ شدن؛ گشاده شدن.۲. [قدیمی] فراخ نشستن.۳. فراخی.
-
جستوجو در متن
-
توسکا
فرهنگ نامها
(تلفظ: tuskā) (مازندرانی) (= توسا) درختی بلند و جنگلی ، توسه ، توسا .
-
Thuja orientalis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توسا شرقی
-
رزدار
لغتنامه دهخدا
رزدار. [ رَ ] (اِ مرکب ) در آستارا این نام را به کرکف که نوعی افراست دهند. توسکا. توسا. (یادداشت مؤلف ). مرحوم دکتر ساعی در تعریف توسکا، دو نوع آن را که درایران می روید نام می برد و گوید این دو گونه را بنامهای توسکا، توسه ، تسکا، توسا، رزدار، سیاه ت...
-
توس
لغتنامه دهخدا
توس . (ع اِ) طبیعت و اصل . یقال : هو من توس صدق ؛ ای اصل صدق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || توساً له ، و جوساً له ، دعای بد است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).