کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توزه
معنی
(تُ زَ یا زِ) (اِمر.) پوست درخت خدنگ ، ت وز.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
توزه
فرهنگ فارسی معین
(تُ زَ یا زِ) (اِمر.) پوست درخت خدنگ ، ت وز.
-
توزه
لغتنامه دهخدا
توزه . [ زِ ] (ص نسبی ، اِ) به معنی توز است که پوست درختی باشد و آن را بر زین اسب و کمان و امثال آن پوشند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). رجوع به توز شود.
-
واژههای همآوا
-
توضح
لغتنامه دهخدا
توضح . [ ت َ وَض ْ ض ُ ] (ع مص ) بجای آوردن و هویدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). هویدا شدن . (دهار). واضح و روشن و آشکار شدن . (از اقرب الموارد). پیدا و آشکار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
ربرق
لغتنامه دهخدا
ربرق . [ رِ رِ ] (سریانی ، اِ) بلغت سریانی سگ انگور باشد که بتازی عنب الثعلب خوانند. (برهان ) (آنندراج ). تاج ریزی . انگورک توزه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). عنب الثعلب . (از اختیارات بدیعی ) (اقرب الموارد). تاجریزی . فنا. ثُلُثان . عنب الذئب . (...