کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توزر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توزر
لغتنامه دهخدا
توزر. [ ت َ وَزْ زُ ] (ع مص ) وزیری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). وزیر شدن و وزیری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
توضر
لغتنامه دهخدا
توضر. [ ت َ وَض ْ ض ُ ] (ع مص ) ریمناک شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
tozer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توزر
-
قسطیلیة
لغتنامه دهخدا
قسطیلیة. [ ق َ ی َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در افریقا و از جمله آبادیهای این ناحیه است . توزر و حمه و نفطة از شهرهای آن ، و شهر توزر مرکز آن است . (معجم البلدان ). شهری است . (منتهی الارب ). شهری در اندلس دارای باغهای بسیار و جویهای روان مانند دمشق . (ق...
-
متوزر
لغتنامه دهخدا
متوزر. [ م ُت َ وَزْ زِ ] (ع ص ) وزیر شونده و وزیری نماینده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). وزیر شده ووزیری نموده . (ناظم الاطباء). و رجوع به توزر شود.
-
عباسی
لغتنامه دهخدا
عباسی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 68هزارگزی جنوب الیگودرز و کنار راه مالرو توزر به گوشه . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و 280 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود. محصولات آن غلات ، لب...
-
زاب کبیر
لغتنامه دهخدا
زاب کبیر. [ ب ِ ک َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در آفریقا شامل چند قریه و شهرستان . یاقوت حموی آرد: و کنار هر یک از زابها چندین قریه و شهرستان قرار دارد. سلفی از اصم منورقی حکایت کند که از زاب کبیر است بسکرة، توزر، قسطنطینة، طولقة، قفصة، نفزاوة، خطة و بادس...
-
مان
لغتنامه دهخدا
مان . (اِ) خانه را گویند و نیز خان و مان اتباع است . (لغت فرس اسدی چ اقبال ، ص 397). به معنی خانه باشد که عربان بیت خوانند. (برهان ). خانه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پهلوی ، مان (خانه ، مسکن ) پارسی باستان ، مانیا (خانه ، سرای ). در پهلوی به جای نم...