کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توریست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توریست
/turist/
معنی
کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر میکند؛ گردشگر؛ جهانگرد.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
گردشگر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
توریست
فرهنگ واژههای سره
گردشگر
-
توریست
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) جهانگرد، سیاح ، گردشگر (فره ).
-
توریست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: touriste] turist کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر میکند؛ گردشگر؛ جهانگرد.
-
جستوجو در متن
-
toriest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توریست
-
turpis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توریست
-
turistas
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توریست ها
-
مسافر
واژگان مترادف و متضاد
۱. سفرکننده ۲. توریست، جهانگرد، سیاح، مهاجر
-
tourist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توریستی، توریست، جهانگرد، سیاح، گشت گر
-
کیهانگرد
واژهنامه آزاد
کسی که برای گردش به فضا می رود، گردشگر فضایی یا توریست فضایی.
-
گردشگر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (اِ.) کسی که برای گردش و تماشای دیدنی ها به جایی سفر کند، سیاح ، توریست .
-
جهانگرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) jahāngard کسی که در شهرها و کشورها میگردد و سیاحت میکند؛ جهاننورد؛ گردشگر؛ سیاح؛ توریست.
-
visitors
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازدید کنندگان، مهمان، توریست، دیدارگر، عیادت کننده، سیاح، دیدن کننده، گشت گر