کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توریث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توریث
/to[w]ris/
معنی
۱. ارث دادن؛ ارث رسانیدن؛ میراث گذاشتن.
۲. وارث گردانیدن؛ کسی را شریک ورثه ساختن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
توریث
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ ع . ] (مص م .) ارث گذاشتن .
-
توریث
لغتنامه دهخدا
توریث . [ ت َ ] (ع مص ) میراث دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). وارث گردانیدن و شریک ورثه ٔ کسی نمودن دیگری را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آتش جنبانیدن تا شعله زند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الم...
-
توریث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوریث] [قدیمی] to[w]ris ۱. ارث دادن؛ ارث رسانیدن؛ میراث گذاشتن.۲. وارث گردانیدن؛ کسی را شریک ورثه ساختن.
-
واژههای همآوا
-
طوریس
لغتنامه دهخدا
طوریس . (اِخ ) (جبل ...)سلسله ٔ جبال آسیای صغیر بین کیلیکیه و کاپادوکیه .
-
توریس
لغتنامه دهخدا
توریس . [ ت َ ] (ع مص ) به ورس رنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و آن (ورس ) نباتی باشد که به زعفران ماند. (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به ورس شود.
-
توریص
لغتنامه دهخدا
توریص . [ ت َ ] (ع مص ) به یکبار بیضه نهادن ماکیان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به یکبار انداختن مرد غائط را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به یکبار انداختن ماکیان بر خایه نشسته پیخال را. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
میراث دادن
لغتنامه دهخدا
میراث دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) ارث دادن . واگذاشتن اموال و املاک و جز آن برای بازماندگان . توریث . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). ایراث . (ترجمان القرآن جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
-
مورث
لغتنامه دهخدا
مورث . [ م ُ وَرْ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی است از توریث . وارث گرداننده و شریک ورثه ٔ کسی نماینده دیگری را. شریک کننده در میراث و داخل کننده کسی را در میراث . (ناظم الاطباء). وارث قرار دهنده . (یادداشت مؤلف ). || ارث گذار. ارث گذارنده برای کس یا کسانی ...
-
ذووالارحام
لغتنامه دهخدا
ذووالارحام . [ ذَ وُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) سید شریف جرجانی در تعریفات گوید: ذووالارحام فی اللغة بمعنی ذوی القرابة مطلقاً و فی الشریعةهو کل قریب لیس بذی سهم و لا عصبة - انتهی . و ابوالفتوح رازی در تفسیر آیه ٔ شریفه ٔ : و اولوا الارحام بعضهم او...
-
ارث
لغتنامه دهخدا
ارث . [ اِ ] (ع مص ) میراث یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). میراث بردن : انا نحن نرث الارض و من علیها و الینا یرجعون . (قرآن 40/19). بعضی بطریق ارث دست در شاخی ضعیف زده . (کلیله و دمنه ). || (اِ) آنچه از مال مرده به وارث رسد. مرده ریگ . مردریگ . مرده ری...