کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
توره دل گرکو
لغتنامه دهخدا
توره دل گرکو. [ ت ُرْ رِ دِ گْرِ / گ ِ رِ ک ُ ] (اِخ ) شهری است در ایتالیا و در دامنه ٔ جنوبی کوه وزوو، در ساحل خلیج ناپل واقع است و 64000 تن سکنه دارد و محصول آنجا شراب و مرجان است . (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه ٔ توره دل غرقو شو...
-
واژههای همآوا
-
طوره
لغتنامه دهخدا
طوره . [ رَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کزاز پائین بخش سربند شهرستان اراک در 30 هزارگزی شمال باختری آستانه سر راه شوسه ٔ اراک به ملایر. کوهستانی و سردسیر با 1366 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ نهرمیان . محصولات آنجا غلات و بنشن و چغندرقند و انگور و میوه و ...
-
جستوجو در متن
-
turreae
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توره
-
jackal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شغال، توره، جان کنی مفت
-
jackals
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شغال ها، شغال، توره، جان کنی مفت
-
ثعلب
دیکشنری عربی به فارسی
روباه , روباه بازي کردن , تزوير کردن , گيج کردن , شغال , توره , جان کني مفت
-
شغال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šayāl] ‹شگال، چغال› (زیستشناسی) šoqāl پستانداری گوشتخوار و از خانوادۀ سگ که از پرندگان کوچک و اهلی تغذیه میکند؛ توره؛ اهمر.
-
لیزانیاس
لغتنامه دهخدا
لیزانیاس . (اِخ ) نام امیر ناحیه ٔ ای توره آ در آسیای صغیر به عهدارد اول پادشاه اشکانی . (ایران باستان ج 3 ص 2346).
-
ابومعاویه
لغتنامه دهخدا
ابومعاویه . [ اَ م ُ ی َ ] (ع اِ مرکب ) یوز. || شغال . ابن آوی . (المرصع). ذئب الأرمن . تورة. شار. اَهمَر. گال .
-
سرک
لغتنامه دهخدا
سرک . [ س َ رَ ] (اِ) به زبان قزوینی پسر را گویند که برادر دختر است . (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) : سرک سرک توره با من چو جنگ بی راهی مو عاشقم و تو دیوانه ٔ سرمایی . حافظ صابونی قزوینی .رجوع به پسر شود.
-
متوره
لغتنامه دهخدا
متوره . [ م ُ ت َ وَرْرِه ْ ] (ع ص ) نادانستگی و نااستادی کننده در کار. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گول و احمق و نادان . (ناظم الاطباء). و رجوع به توره شود.
-
نااستادی
لغتنامه دهخدا
نااستادی . [ اُ ] (حامص مرکب ) ناشی گری . عدم مهارت . نادانستگی . بی وقوفی . صاحب منتهی الارب آرد: وَرِه َ وَرهَاً؛ نااستادی کرد در کار. توره فی عمله ؛ نادانستگی و نااستادی کرد در کار خویش .
-
انگور شغال
لغتنامه دهخدا
انگور شغال . [ اَ ش ُ ] (اِ مرکب )عنب الثعلب . صاحب تحفه عنب الثعلب را سگ انگور آورده . و رجوع به عنب الثعلب و سگ انگور و انگورک توره شود.
-
گاوگدار
لغتنامه دهخدا
گاوگدار. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کزاز پائین بخش سربند شهرستان اراک ، واقع در 22 هزارگزی شمال آستانه و 9 هزارگزی راه عمومی . دامنه ، سردسیر، دارای 180 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کزاز و توره ، محصول آنجاغلات ، بنشن ، چغندرقند، میوه جات . شغل اه...