کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تورع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تورع
/tavarro'/
معنی
۱. پرهیز کردن؛ پارسایی کردن؛ دوری کردن از کارهای بد.
۲. پاکدامنی؛ پارسایی؛ پرهیزکاری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پارسایی، پرهیزگاری، پرواپیشگی، تقواپیشگی، تدین، تقوا، زهد، ورع ≠ ناپارسایی
۲. پارسا بودن
۳. پرهیختن، پرهیز کردن، تقوا پیشه کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تورع
واژگان مترادف و متضاد
۱. پارسایی، پرهیزگاری، پرواپیشگی، تقواپیشگی، تدین، تقوا، زهد، ورع ≠ ناپارسایی ۲. پارسا بودن ۳. پرهیختن، پرهیز کردن، تقوا پیشه کردن
-
تورع
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ رُّ) [ ع . ] (مص ل .) پرهیز کردن ، دوری جستن .
-
تورع
لغتنامه دهخدا
تورع . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) پرهیزکاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). پرهیزکاری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پرهیزکردن از آن و بازماندن : تورع من کذا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و منه : و کان یتورع من کسوة الجدید...
-
تورع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavarro' ۱. پرهیز کردن؛ پارسایی کردن؛ دوری کردن از کارهای بد.۲. پاکدامنی؛ پارسایی؛ پرهیزکاری.
-
واژههای همآوا
-
تورء
لغتنامه دهخدا
تورء. [ ت َ وَرْ رُءْ ] (ع مص ) فراگرفتن زمین کسی را: تورأت علیه الارض ؛ فراگرفت او را زمین . حکاه ابن جنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
تورا
لغتنامه دهخدا
تورا. (اِ) قسمی از پرده که درپشت آن بهادران تیراندازی می کنند. (ناظم الاطباء).
-
تورا
لغتنامه دهخدا
تورا. (ازترکی ، اِ) سالار و پیشوا. (ناظم الاطباء).
-
تورا
لغتنامه دهخدا
تورا. (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند گاو را گویند که به عربی بقر خوانند. (برهان ) (آنندراج ). به لغت زند و پازند گاو نر و گاو ماده .(ناظم الاطباء). هزوارش ثورا یا ثوره ، پهلوی گاو . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
جستوجو در متن
-
زهد
واژگان مترادف و متضاد
پارسایی، پرهیزگاری، تعبد، تقدس، تقوا، تورع، ورع ≠ فسق، ناپارسایی
-
پرهیزگاری
واژگان مترادف و متضاد
پارسایی، تقوا، تورع، خویشتنداری، زهد، ورع ≠ پارسایی، ناپرهیزگاری
-
تدین
واژگان مترادف و متضاد
۱. پارسایی، تقدس، تقوا، تورع، خداترسی، دیانت، دینباوری، دینداری، دینورزی، ۲. دیندار بودن، متدینبودن ≠ ناپارسایی
-
تقوا
واژگان مترادف و متضاد
اتقا، پارسایی، پرواپیشگی، پروادار، پرهیزگاری، تدین، تقدس، تورع، دیانت، دینداری، زهد، عفاف، فضیلت، ورع ≠ ناپارسایی
-
پرهیزکاری کردن
لغتنامه دهخدا
پرهیزکاری کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پارسائی کردن . پارسا گردیدن . تورع . تعفف . استعفاف . نساکة.