کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تورط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تورط
/tavarrot/
معنی
۱. در گلولای افتادن.
۲. افتادن در کاری یا جایی که رهایی از آن دشوار باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تورط
لغتنامه دهخدا
تورط. [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) در هلاکت افتادن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : امیر سیف الدوله به خبط ایشان در مهلکه ٔ ضلال و تورط ایشان در مسبغه ٔ آجال مشاهدت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 2...
-
تورط
دیکشنری عربی به فارسی
دست داشتن درحادثه ياجنايتي
-
تورط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavarrot ۱. در گلولای افتادن.۲. افتادن در کاری یا جایی که رهایی از آن دشوار باشد.
-
واژههای مشابه
-
تورّط
دیکشنری فارسی به عربی
استورط
-
واژههای همآوا
-
طورة
لغتنامه دهخدا
طورة. [ طِ وَ رَ ] (ع اِ) فال بد (لغة فی الطیرة). (منتهی الارب ).
-
تورة
لغتنامه دهخدا
تورة. [ ت َ رَ ] (ع اِ) دختری که میانجی گری کند میان عشاق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تور شود.
-
جستوجو در متن
-
استورط
دیکشنری عربی به فارسی
تورّط
-
دست داشتن درحادثه یاجنایتی
دیکشنری فارسی به عربی
تورط
-
مقمعه
لغتنامه دهخدا
مقمعه . [ م ِ م َ ع َ ] (از ع ، اِ) مقمعة. عمود آهنین : اول نفس خود را به مقمعه توبت نصوح از تورط و انهماک در مناهی و ملاهی قلع و قمع کند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 373). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
متورط
لغتنامه دهخدا
متورط. [ م ُ ت َ وَرْ رِ ] (ع ص ) آن که در هلاکت افتد.(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). در هلاکت افتاده . (ناظم الاطباء). آن که به کار دشوار افتد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به اشکال افتاده . (ناظم الاطباء). و رجوع ...
-
تورد
لغتنامه دهخدا
تورد. [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) گلگون شدن . (زوزنی ) (دهار) (از اقرب الموارد). || ورد جستن . || کم کم درآمدن در شهر. یقال : تورّدت الخیل البلدة؛ ای ادخلها قلیلاً قلیلاً و قطعةً قطعةً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) : از ح...
-
انکار
لغتنامه دهخدا
انکار. [ اِ ] (ع مص ) ناشناختن . (از منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). ندانستن . جاهل بودن به چیزی . (از اقرب الموارد): انکار مرد کار را؛ نشناختن وی آن را. (از ناظم الاطباء). || جحود کردن . (منتهی الارب ) (از ...