کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توران دخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توران دخت
لغتنامه دهخدا
توران دخت . [دُ ] (اِخ ) مصحف پوراندخت . رجوع به پوران دخت شود.
-
واژههای مشابه
-
غب توران
لغتنامه دهخدا
غب توران . [ غ ُب ْ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک خورالدبیل . (منتهی الارب ).
-
توران پشت
لغتنامه دهخدا
توران پشت . [ پ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشت کوه است که در بخش نیر شهرستان یزد واقع است و 1165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 10).
-
توران خدای
لغتنامه دهخدا
توران خدای . [ خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) خدای توران . پادشاه توران . فرمانروای توران : مگر شاه ارجاسب توران خدای که دیوان بدندی به پیشش بپای . دقیقی .هیونی فرستاد بگذارد پای بیامد به نزدیک توران خدای . فردوسی .رجوع به توران شود.
-
توران زمی
لغتنامه دهخدا
توران زمی . [ زَ ] (اِخ ) مملکت توران .توران زمین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نبودی دل من بدین خرمی که روی تو دیدم به توران زمی . فردوسی .رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
توران زمین
لغتنامه دهخدا
توران زمین . [ زَ ] (اِخ ) توران زمی . مملکت توران . سرزمین توران : برفتش سیاوخش و آن را بدیدمر آن را ز توران زمین برگزید. فردوسی .به منشور و فرطوس و خاقان چین بدان نامداران توران زمین . فردوسی .به توران زمین زادی از مادرت هم آنجا بد آرام و آبشخورت ....
-
توران ستان
لغتنامه دهخدا
توران ستان . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) ستاننده ٔ توران . تسخیرکننده ٔ توران . توران گشای . از القاب رستم : ور عدو بیژن شبیخون است شاه رستم توران ستان باد از ظفر. خاقانی .رستم توران ستانست این خلف کز فر اوایلدگزرا ملک کیخسرو میسر ساخته . خاقانی .رجوع ب...
-
توران سرا
لغتنامه دهخدا
توران سرا. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سنگر کهدمات است که در بخش مرکزی شهرستان رشت واقع است و 345 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
توران کلا
لغتنامه دهخدا
توران کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان رود سفلی است که در بخش نور شهرستان آمل واقع است و در حدود 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
توران سپاه
لغتنامه دهخدا
توران سپاه . [ س ِ ] (اِ مرکب ) سپاه توران . نیروی جنگی توران . توران سپه : دلیران و گردان توران سپاه بسی نیز با او فکنده به راه . فردوسی .بهشتم یکی نامه آمد ز شاه به نزدیک سالار توران سپاه . فردوسی .چو توران سپاه اندرآمد به تنگ بپوشید سهراب خفتان جن...
-
توران سپه
لغتنامه دهخدا
توران سپه . [ س ِ پ َه ْ ] (اِ مرکب ) توران سپاه : بشد پیش توران سپه او به جنگ بغرید همچون دمنده نهنگ . فردوسی .تهمتن به توران سپه شد به جنگ بدانسان که نخجیر بیند پلنگ . فردوسی .دو بهره ز توران سپه کشته شدز خونشان زمین چون گل آغشته شد. فردوسی .رجوع ب...
-
توران گروه
لغتنامه دهخدا
توران گروه . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) لشکر توران . تورانیان . توران سپاه : زدش بر زمین همچو یک لخت کوه پر از بیم شد جان توران گروه . فردوسی .ز شبگیر تا شب برآمد ز کوه سواران ایران و توران گروه . فردوسی .نه خاکست پیدا نه دریا نه کوه ز بس تیغداران توران گروه...
-
جستوجو در متن
-
دخت
لغتنامه دهخدا
دخت . [ دُ ] (اِ) مخفف دختر. (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (لغت محلی شوشتر). دختر. (از آنندراج ). فرزند ماده . (یادداشت مؤلف ). بنت . سلیلة. (منتهی الارب ) : همچنان سرمه که دخت خوبروی هم بسان گرد بردارد ز اوی گرچه هر روز اندکی برداردش بافدم رو...