کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
توت
واژگان مترادف و متضاد
تود، درخت توت
-
angiomatous
رگتودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] مربوط یا شبیه به رگتود
-
hemangiomatosis
چندرگتودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] وضیعتی که در آن چندین رگتود در بدن پراکنده هستند
-
myomatosis
چندماهیچهتودشوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] تشکیل تعداد زیادی ماهیچهتود
-
atheromatosis
سخترگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] انتشار چسبرگتود در سرخرگها
-
lymphangiofibroma
سپیدرگتارتود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] سپیدرگتود دارای بافتهای لیفی
-
myomectomy 2
ماهیچهتودبرداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] برداشتن ماهیچهتود ازطریق عمل جراحی
-
polar-cap ice, polar ice2
یخ کلاهک قطبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] یختود مناطق مرکزی اقیانوس شمالگان
-
hemangioblastomatosis
چندتندهرگتودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] وضعیتی که در آن چندین تندهرگتود در بدن پراکنده هستند
-
hemangiofibroma
خونرگتارتود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] خونرگتود دارای بافتهای لیفی
-
ذوالتود
لغتنامه دهخدا
ذوالتود. [ ذُت ْ تو ] (اِخ ) نام موضعی است و تود میوه ٔ توت و درخت توت است .
-
square-toed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مربع تود، دارای پنجه مربع، قدیمی مسلک، امل
-
ice band
نوار یخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نواری طولانی از تختهیخهای (ice floes) موازی با لبۀ یختود اصلی و جدا از آن
-
ice pole, pole of inaccessibility
یخقطب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] مرکز تقریبی سختترین قسمت یختود شمالگان نزدیک 83 یا 84 درجۀ عرض شمالی و 160 درجۀ طول غربی
-
سبیل بودن
لغتنامه دهخدا
سبیل بودن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) مفت و رایگان و مجانی بودن . مباح بودن هر کس را : و به بردع درختان تود سبیل است بسیار. (حدود العالم ).پیش درویشان بود خونت مباح گر نباشد در میان مالت سبیل .سعدی (گلستان ).