کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تودهنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تودهنی
/tudahani/
معنی
۱. ضربهای که با دست به دهان کسی بزنند.
۲. [مجاز] سخنی درشت که در پاسخ کسی بگویند و مانع سخن گفتن او بشوند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تودهنی
فرهنگ فارسی معین
(تُ دَ هَ) (اِمر.) پاسخ محکم و دندان شکن .
-
تودهنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) [عامیانه] tudahani ۱. ضربهای که با دست به دهان کسی بزنند.۲. [مجاز] سخنی درشت که در پاسخ کسی بگویند و مانع سخن گفتن او بشوند.
-
تودهنی
دیکشنری فارسی به عربی
صفعة
-
تودهنی
لهجه و گویش تهرانی
ضربه به دهان
-
واژههای همآوا
-
تو دهنی
لهجه و گویش تهرانی
ضربه به دهان
-
جستوجو در متن
-
توپوزی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) (عا.) 1 - تودهنی . 2 - سخن تند و تحقیرآمیز.
-
slaps
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسلپ ها، ضربت، تودهنی، ضربه شدید، ضربت سریع، صدای چلب چلوپ، با کف دست زدن، زدن، تپانچه زدن
-
slap
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیلی زدن، ضربت، تودهنی، ضربه شدید، ضربت سریع، صدای چلب چلوپ، با کف دست زدن، زدن، تپانچه زدن
-
سنگ بر دندان آمدن
لغتنامه دهخدا
سنگ بر دندان آمدن . [ س َ ب َ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) تودهنی خوردن .جواب دندان شکن شنیدن . محکوم گشتن . مجاب گردیدن : دستور را از این سخن سنگی عجب بر دندان آمد واز غیظ حالت آتش غضبش بهجا برآورد. (مرزبان نامه ).
-
صفعة
دیکشنری عربی به فارسی
باکف دست زدن , سيلي , تودهني , ضربت , ضربت سريع , صداي چلب چلوپ , سيلي زدن , تپانچه زدن , زدن , ماچ , صداي سيلي يا شلا ق , مزه , طعم , چشيدن مختصر , باصدا غذاخوردن , ماچ صدادارکردن , مزه مخصوصي داشتن , کف دستي زدن , کتک زدن , کاملا , يکراست
-
چکاچک
لغتنامه دهخدا
چکاچک . [چ َ چ َ ] (اِ صوت ) مخفف چکاچاک است که صدای زدن شمشیر و گرز باشد از پی هم . (برهان ). به معنی چکچاک است .(جهانگیری ). همان چکاچاک است .که چخاچخ و چقاچق نیز گویند. (رشیدی ). چکاچاک . (ناظم الاطباء) : ز بیم چکاچک که آمد ز تیرکفن گشت در زیر جوش...
-
تو
لغتنامه دهخدا
تو. (اِ) بمعنی پرده و ته و لا می باشد، چنانکه گویند توبرتو، یعنی پرده برپرده و لای برلای و ته برته . (برهان ) (آنندراج ). پرده باشد و آن را تاه و توه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). توه و تاه که لای نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). بمعنی تا آید چنانکه گویند ...
-
چک
لغتنامه دهخدا
چک . [ چ َ ] (اِ) قباله باشد. به تازی صک گویند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 276). قباله و برات باشد.(فرهنگ اسدی حاشیه ٔ ص 276). برات وظیفه و مواجب و بیعانه و حجت و منشور و قباله ٔ خانه و باغ و امثال آن باشد و معرب آن صَک است . (برهان ). قباله را گویند. (جه...