کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توختن
/tuxtan/
معنی
۱. دوختن.
۲. فروکردن.
۳. کشیدن.
۴. فروکردن از طرفی و بیرون کشیدن از طرف دیگر.
۵. جستن.
۶. خواستن.
۷. حاصل کردن.
۸. اندوختن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
induce, reimburse, search, seek, transfix
-
جستوجوی دقیق
-
توختن
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (مص م .) نک دوختن .
-
توختن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص م .) 1 - جستن ، خواستن . 2 - گزاردن ، ادا کردن . 3 - ب ه دست آوردن ، اندوختن .
-
توختن
لغتنامه دهخدا
توختن . [ تو ت َ ](مص ) توزیدن . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). این لغت از اضداد است . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) . خواستن . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). جُستن . (برهان ). خواستن و آرزو کردن و جستن و جستجو نم...
-
توختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلولی: tuxtan] ‹توزیدن› [قدیمی] tuxtan ۱. دوختن.۲. فروکردن.۳. کشیدن.۴. فروکردن از طرفی و بیرون کشیدن از طرف دیگر.۵. جستن.۶. خواستن.۷. حاصل کردن.۸. اندوختن.
-
واژههای مشابه
-
کین توختن
لغتنامه دهخدا
کین توختن . [ تو ت َ ] (مص مرکب ) انتقام کشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). انتقامجویی کردن : نخواهی دبیری تو آموختن ز دشمن نخواهی تو کین توختن . فردوسی .متوز کین ، عدو را به روزگار سپارکه روزگار به تعجیل از او بتوزد کین . امیرمعزی (از آنندراج ).مرغان ... ...
-
کینه توختن
لغتنامه دهخدا
کینه توختن . [ ن َ / ن ِ تو ت َ ] (مص مرکب ) کین توختن . انتقام کشیدن : چون چنان است که بر دست عنان داند داشت کینه توزد به گه جنگ ز هر کینه وری . فرخی .به وصال تو همه کینه بتوزم ز فراق کس مبادا ز پس وصل تو کین توز پدر. سوزنی .پس پسر این فرخ هرمز، نام...
-
جستوجو در متن
-
جبران کردن
فرهنگ واژههای سره
توختن
-
توزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] tuzidan = توختن
-
واتوختن
لغتنامه دهخدا
واتوختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بازدادن . || ادا کردن . || دوباره سنجیدن . (ناظم الاطباء). مرکب از: وا + توختن . رجوع به توختن شود.
-
توزیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) نک توختن .
-
توز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ توختن و توزیدن) tuz ۱. = توختن۲. خواهنده؛ جوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کینهتوز.
-
دوختن
لغتنامه دهخدا
دوختن . [ ت َ ] (مص ) اندوختن و جمع کردن مال . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). صورتی دیگر از توختن . رجوع به توختن و اندوختن شود. || ادا کردن وگزاردن وام و قرض و نماز. (ناظم الاطباء) (از برهان ). توختن . ادای قرض . ادای دین . وامگزاری : مادرش ...
-
بتوختن
لغتنامه دهخدا
بتوختن . [ ب ِ ت َ ] (مص ) توختن . (برهان قاطع). جمع کردن . اندوختن . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (هفت قلزم ). || ادا کردن اعم از آنکه نماز باشد یا قرض و دین و امانت . گزاردن . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (هفت قلزم ). || کشیدن . فروبردن . (آنن...