کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توجهطلبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
attention seeking
توجهطلبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] هرگونه رفتاری که برای جلب تأیید و توجه دیگران صورت گیرد
-
واژههای مشابه
-
طلبی
فرهنگ واژههای سره
خواه
-
طلبی
لغتنامه دهخدا
طلبی . [ طَ ل ِ بی ی ] (ع ص نسبی ) با یاء نسبت . نزد علماء علم معانی عبارت است از سخنی که به کسی که متردد در حکمی است القاء شده باشد، مانند آنکه به شخص متردد گوئی : اِن زیداً قائم ٌ، و تأکید در مثل این چنین سخن نیکو باشد. هکذا یستفاد من الاطول فی با...
-
توجه
واژگان مترادف و متضاد
۱. تدقیق، دقت، مبالات، مداقه، نگرش ۲. پرستاری، تیمار، دلسوزی، علاقه، مراقبت، مواظبت ۳. اعتنا، التفات، رعایت، عنایت، مبالات، محل، مراعات، ملاحظه، وقع ۴. پروا ۵. تمایل، میل ۶. نگهداری ۷. روی کردن، روی آوردن ۸. تیمار داشتن، غمخواری
-
توجه
فرهنگ واژههای سره
روی آوری، پروا، رویکرد، منید، روی آوری، پرداختن، دریافت
-
attention
توجه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] تمرکز ذهن بر محرک یا محرکهای خاص و نادیده گرفتن محرکهای محیطی دیگر
-
توجه
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ جُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - روی کردن . 2 - روی گردانیدن به سوی چیزی .
-
توجه
لغتنامه دهخدا
توجه . [ ت َ وَج ْ ج ُه ْ ] (ع مص ) روی فرا چیزی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). روی نهادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). روی آوردن ، یقال : توجهت نحوک و الیک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). رو بسوی چیزی یا به کسی آوردن (غیاث اللغا...
-
توجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavajjoh رو کردن؛ روی آوردن؛ رو گرداندن به طرف چیزی.
-
تَوَجَّهَ
فرهنگ واژگان قرآن
رو کرد - روی آورد
-
توجه
دیکشنری فارسی به عربی
احسان , اعتبار , انتباه , حضور , خيمة , عيش , ميل
-
کام طلبی
لغتنامه دهخدا
کام طلبی . [ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) کامجویی . رجوع به کامجویی در همین لغت نامه شود.
-
آزادی طلبی
فرهنگ واژههای سره
آزادیخواه
-
حقیقت طلبی
فرهنگ واژههای سره
آمیغ پژوهی، راستی خواه