کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توجه
/tavajjoh/
معنی
رو کردن؛ روی آوردن؛ رو گرداندن به طرف چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تدقیق، دقت، مبالات، مداقه، نگرش
۲. پرستاری، تیمار، دلسوزی، علاقه، مراقبت، مواظبت
۳. اعتنا، التفات، رعایت، عنایت، مبالات، محل، مراعات، ملاحظه، وقع
۴. پروا
۵. تمایل، میل
۶. نگهداری
۷. روی کردن، روی آوردن
۸. تیمار داشتن، غمخواری
برابر فارسی
روی آوری، پروا، رویکرد، منید، روی آوری، پرداختن، دریافت
فعل
بن گذشته: توجه کرد
بن حال: توجه کن
دیکشنری
account, attention, care, cognizance, concern, consciousness, consideration, eye, heed, intentness, interest, maintenance, mindfulness, nevermind, note, notice, preoccupation, regard, thought, hand
-
جستوجوی دقیق
-
توجه
واژگان مترادف و متضاد
۱. تدقیق، دقت، مبالات، مداقه، نگرش ۲. پرستاری، تیمار، دلسوزی، علاقه، مراقبت، مواظبت ۳. اعتنا، التفات، رعایت، عنایت، مبالات، محل، مراعات، ملاحظه، وقع ۴. پروا ۵. تمایل، میل ۶. نگهداری ۷. روی کردن، روی آوردن ۸. تیمار داشتن، غمخواری
-
توجه
فرهنگ واژههای سره
روی آوری، پروا، رویکرد، منید، روی آوری، پرداختن، دریافت
-
attention
توجه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] تمرکز ذهن بر محرک یا محرکهای خاص و نادیده گرفتن محرکهای محیطی دیگر
-
توجه
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ جُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - روی کردن . 2 - روی گردانیدن به سوی چیزی .
-
توجه
لغتنامه دهخدا
توجه . [ ت َ وَج ْ ج ُه ْ ] (ع مص ) روی فرا چیزی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). روی نهادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). روی آوردن ، یقال : توجهت نحوک و الیک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). رو بسوی چیزی یا به کسی آوردن (غیاث اللغا...
-
توجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavajjoh رو کردن؛ روی آوردن؛ رو گرداندن به طرف چیزی.
-
توجه
دیکشنری فارسی به عربی
احسان , اعتبار , انتباه , حضور , خيمة , عيش , ميل
-
واژههای مشابه
-
تَوَجَّهَ
فرهنگ واژگان قرآن
رو کرد - روی آورد
-
attention span
گسترۀ توجه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] 1. تعداد موضوعاتی که در یک ارائۀ کوتاه بهصورت مجزا درک میشوند 2. مدتزمانی که فرد میتواند بر یک موضوع تمرکز کند
-
area of interest
منطقۀ توجه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] منطقۀ تحت فرمان فرمانده که متناسب با اهداف جاری عملیات است و منطقۀ نفوذ و مناطق همجوار آن را شامل میشود و تا خاک دشمن نیز گسترش مییابد
-
توجه کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. التفات کردن، اعتنا کردن، مراعات کردن، رعایت کردن ۲. روی آوردن ۳. تیمار داشتن، غمگساری کردن، غمخواری کردن ۴. دلسوزی کردن ۵. دقت کردن
-
توجه کردن
فرهنگ واژههای سره
پرداختن به
-
جالب توجه
فرهنگ واژههای سره
نگریستن
-
جلب توجه
فرهنگ واژههای سره
درکشی، شیفتگی، نگرکش